گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
« در توحید و عدل و جز آن دو بر مخالف و موافق و غریب و فامیل » « احتجاج أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام »
(1)






« در توحید و عدل و جز آن دو بر مخالف و موافق و غریب و فامیل » « احتجاج أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام »
-280 مردي بر حضرت الرّضا- علیه آلاف التّحیّۀ و الثّثناء- وارد شده گفت: اي زاده رسول خدا، چه دلیلی بر حدوث عالم است؟
فرمود: اینکه تو نبودي سپس بوجود آمدي، و خود این را نیک میدانی که تو خودت را ایجاد نکردي، و نه کسی که مانند خود
281 - از محمّد بن عبد اللَّه خراسانی خادم حضرت رضا علیه السّلام نقل است که روزي مردي ( توست تو را بوجود آورده. ( 2
زندیق بر آن حضرت وارد شد و گروهی نیز حضور داشتند، امام فرمود: بگو ببینم، اگر حرف، حرف شما باشد- اگر چه این طور
نیست- آیا ما و شما یکسان هستیم؟ و نماز و روزه و زکات و اعتقادات ما ضرري به ما نرسانده است؟ آن مرد زندیق چیزي نگفت.
پس آن حضرت فرمود: و اگر حرف، حرف ما باشد- که حقّ هم همین است- در این صورت آیا شما به هلاکت نیفتاده و ما نجات
1) زندیق گفت: خداوند به تو لطف و رحمت فرماید، برایم توضیح بده که خدا چگونه است؟ ) نیافتهایم؟ ص: 367
و کجاست؟ حضرت فرمود: واي بر تو! آنچه تو گمان کردهاي غلط است، او جا و مکان را ایجاد کرده است، او بود ولی هیچ جا و
مکانی وجود نداشت، کیفیّت را او ایجاد کرده است، او بود و هیچ چگونگی و کیفیّتی وجود نداشت، لذا با کیفیّت یا جا و مکان و
حواسّ قابل درك نیست و به هیچ چیز شبیه نمیباشد، مرد گفت: حال که با هیچ حواسّی از حواسّ پنجگانه قابل درك نیست پس،
اصلًا نیست!. حضرت فرمود: واي بر تو! چون حواسّت از درك او عاجز است، ربوبیّت او را انکار میکنی؟ و حال آنکه ما وقتی از
ادراکش عاجز میشویم یقین میکنیم که او ربّ ما است، و او چیزي است بر خلاف سایر اشیاء، مرد گفت: پس بگو خدا چه
زمانی، بوده است؟ حضرت فرمود: تو به من بگو، خداوند کی نبوده است تا بگویم کی بوده است؟ مرد پرسید: چه دلیلی بر وجود
1) حضرت فرمودند: وقتی به جسدم مینگرم و میبینم نمیتوانم در طول و عرض چیزي از ) خدا هست؟ ص: 368
آن کم کنم یا بر آن بیفزایم و سختیها را از آن دفع کنم و چیزي به سود آن انجام دهم، میفهمم که این ساختمان بناکنندهاي دارد
و به او معتقد میشوم، افزون بر اینکه چرخش فلک را به امر و قدرتش و ایجاد شدن ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشید
و ستارگان و سایر آیات عجیب و متقن الهی را میبینیم، و لذا میفهمم که اینها همه تقدیرکننده و ایجادکنندهاي دارد. زندیق
پرسید: پس چرا چشم او را نمیبیند؟ فرمود: براي اینکه فرقی باشد بین او و بین خلقش که قابل رؤیت میباشند، افزون بر اینکه شأن
او اجلّ از این است که چشم او را ببیند و یا فکر او را درك نماید، یا عقل، او را دریابد، مرد گفت: پس حدّ و وصفش را برایم بیان
1) فرمود: زیرا هر چیزي که حدّي ) کن، امام علیه السّلام فرمود: حدّ و وصفی ندارد. زندیق پرسید: چرا؟ ص: 369
دارد، وجودش تا همان حدّ امتداد دارد و چون حدّ و مرز پذیرفته، پس قابلیّت زیاد شدن را نیز دارد و وقتی قابلیّت زیاد شدن را
داشته باشد قابلیّت نقصان را نیز دارد، پس او نه حدّ دارد و نه زیادي میپذیرد نه چیزي از او کم میشود نه قابل تجزیه است و نه با
فکر درك میشود. زندیق پرسید: شما که میگویید: او لطیف، سمیع (شنوا)، حکیم، بصیر (بینا) و علیم است یعنی چه؟ آیا کسی
میتواند بدون گوش، شنوا باشد، یا بدون چشم، بینا باشد یا ظریف و دقیق؛ ولی دست نداشته باشد، و یا حکیم باشد ولی صنعتگر و
در بین آدمیان، موقعی اطلاق میشود که کسی بخواهد کاري یا صنعتی انجام دهد. آیا « لطیف » : سازنده نباشد؟ حضرت فرمود
ندیدهاي وقتی کسی میخواهد چیزي اتّخاذ کند یا کاري کند اگر با دقّت و ظرافت انجام دهد، میگویند فلانی چقدر با ظرافت و
دقیق است؟ پس چطور به خداوند بزرگی که مخلوقاتی ریز و درشت دارد و در جانوران روحهایی قرار داده و هر جنسی را از
جنس دیگر متباین ساخته بطوري که هیچ شبیه یک دیگر نیستند، لطیف (دقیق و با ظرافت) گفته نشود؟ پس هر کدام از این
مخلوقات در ترکیب ظاهري خود لطفی از خالق لطیف و خبیر دارا است، ص: 370 سپس در درختان و میوههاي
خوراکی و غیر خوراکی آن دقّت کردیم و آن وقت گفتیم: خالق ما، لطیف است ولی نه مانند لطیف بودن مخلوقات در
صفحه 93 از 174
کارهایشان، و گفتیم: او شنوایی است که صداي تمام خلایق از عرش تا فرش از مورچههاي ریز گرفته تا بزرگتر از آن، در دریا و
خشکی بر او پوشیده نیست و زبان آنها را با هم اشتباه نمیکند و در این موقع گفتیم: او شنوا است ولی بدون گوش و گفتیم او بینا
است ولی نه با چشم، زیرا او اثر دانه بسیار ریز و سیاه خردل را در شب ظلمانی بر روي سنگ سیاه میبیند و نیز حرکت مورچه را
در شب تاریک میبیند و از نفع و ضرر آن مطّلع است و آمیزش و بچّهها و نسل آن را میبیند، و در نتیجه گفتیم: او بینا است امّا نه
( مانند بینا بودن مخلوقات. راوي گوید: زمانی نگذشت که آن فرد مسلمان شد. و غیر از این مطالب دیگري هم در حدیث بود. ( 1
-282 و در خبر دیگري از آن حضرت نقل است که فرموده: تنها بدین خاطر خداوند عالم نامیده شده که علم او حادث نیست
(یعنی او را علمی نبوده و اکنون بدستش آورده باشد)، که با آن به اشیاء پی ببرد و به کمک آن علم آنچه ص:
371 بعداً بدان برخورد میکند حفظ نماید، و در خلقت مخلوقاتش فکر و اندیشه کند، و عالم مخلوق تنها کسی است که علم او
حادث است (یعنی علمی نداشته بعداً برخوردار شده)، زیرا پیش از آن جاهل بودهاند، و چه بسا این علمی که بدست آوردهاند نیز
از دستشان برود و بسوي جهل سیر کند، خداوند؛ عالم نامیده میشود، زیرا نسبت به هیچ چیز جاهل نیست، همان طور که میبینی
خالق و مخلوق هر دو عالم نامیده میشوند ولی معنی و مصداق آن دو با هم تفاوت دارد. و خداوند تبارك و تعالی قائم است امّا نه
به معنی ایستادن روي پا با زحمت و سختی و خستگی مثل ایستادن سایر اشیاء ولی وقتی میفرماید خدا قائم است معنایش این است
و خداي تعالی حافظ و قیّم هر کسی است در « فلانی قائم به امر ما است » که حافظ و قیّم اشیاء است مثل اینکه گفته میشود
کفایت) نیز بکار میرود، مانند اینکه به ) « کافی » نیز هست، و به معنی « باقی » کارهایی که میکند، و قائم در کلام مردم به معنی
یعنی نیازش را برطرف کن، و نیز قائم در میان ما مردمان به معنی کسی است که ،« کار فلانی را برایش انجام بده » : کسی میگویی
روي پا ایستاده است. در این مورد نیز اسم مشترك است و معنی متفاوت. ( 1) و امّا لفظ خبیر، کسی است که چیزي از نظر او پنهان
، نیست و هیچ چیز از دسترس او دور نمیماند، ولی نه با تجربه و آزمایش به این صورت که این آزمایش به او چیزي الاحتجاج، ج 2
ص: 372 بیاموزد، آنچنان که اگر این تجربه و آزمایش نبود، هیچ نمیدانست، چون کسی که چنین باشد جاهل است، و خداوند
تبارك و تعالی از ازل به آنچه میخواسته خلق کند خبیر و آگاه بوده، امّا در میان مردم به کسی خبیر گفته میشود که جاهل باشد
ولی در صدد یادگیري و آگاهی یافتن برآید. در این مورد نیز اسم ما و خدا مشترك است ولی معناي آن متفاوت. ( 1) و امّا ظاهر،
به این معنی نیست که با سوار شدن بر اشیاء و نشستن بر آنها، از آنها بالا رفته است بلکه به این خاطر به او ظاهر گفته میشود که بر
و ،« بر دشمنان خود پیروز شدم » همه چیز چیره و قاهر است و بر همه چیز غلبه یافته و نسبت به همه چیز قادر است، مثلًا گفته میشود
در اینجا منظور از ظهور، فتح و غلبه است و ظهور خدا بر اشیاء نیز این گونه میباشد. و ،« خداوند مرا بر دشمنم پیروز گردانید »
صورت دیگري نیز براي ظهور خداوند وجود دارد و آن اینکه: او براي هر کس که او را بخواهد ظاهر و هیچ چیز بر خدا پوشیده
نیست، و تدبیر هر چه دیده میشود به دست اوست، پس چه ظاهري از خداوند ظاهرتر و آشکارتر است؟ زیرا تو، به هر کجا
روکنی، مصنوعات و مخلوقات او را میبینی، و در وجود خودت، آثاري از او هست که تو را بینیاز میسازد، ص:
373 ولی ظاهر در مورد ما مردمان به کسی گفته میشود که وجودش بارز و آشکار بوده، به وسیله حدّ و وصفش معلوم باشد، پس
نیست، به این معنی که درون اشیاء غور و نفوذ کند. « درون اشیاء بودن » اسم مشترك است ولی معنی متفاوت. و امّا باطن، به معنی
یعنی: « أبطنته » : بلکه به این معنی است که به درون اشیاء اطّلاع و آگاهی دارد و تدبیر آن به دست اوست، مثل اینکه گفته میشود
در مورد آدمیان به کسی اطلاق میشود که به درون اشیاء رفته و پنهان شود، « باطن » از آن آگاه شدم و سرّ پنهان او را دانستم. ولی
( پس اسم مشترك است و معنی متفاوت. فرمود: و همین گونه است تمامی نامها، هر چند که ما تمام آنها را در اینجا بر نشمریم. ( 1
را جمع کرده «1» -283 و هنگامی که مأمون قصد داشت حضرت رضا علیه السّلام را به ولایت عهدي خود منصوب کند بنی هاشم
را به خلافت برگزینم، پس بنی هاشم بدو حسد ورزیده و گفتند: آیا « رضا » به آنان چنین گفت: من قصد آن دارم پس از خود
صفحه 94 از 174
میخواهی مرد نادانی که هیچ آشنایی با خلافت و سیاست ندارد را ولیّ عهد خود کنی؟! کسی را نزد او بفرست تا به اینجا بیاید
ص: 374 و نمونههایی از جهات او را که دلیل خوبی او خواهد بود ببینی! ( 1) مأمون نیز حضرت را فراخواند، آنان
گفتند: اي ابو الحسن! به منبر برو و ما را راهنمایی کن تا خداوند را بطور صحیحی شناخته و بر اساس آن عبادت نماییم. حضرت به
منبر رفته، و سر به زیر داشته و بیآنکه سخنی گوید مدّتی به همان حال جلوس نمود، سپس حرکتی کرده از جاي برخاسته و راست
ایستاده و پس از حمد و ثناي الهی و صلوات بر پیامبر اکرم و أهل بیتش فرمود: مرحله نخست در عبادت خدا، شناخت و معرفت
اوست، و اساس و پایه معرفت خداوند توحید و یگانگی اوست، و اساس و قوام توحید این است که صفات را از ذات خداوند منتفی
بدانیم، زیرا عقل انسان خود شهادت میدهد که هر چه که از صفت و موصوفی ترکیب شده باشد، مخلوق است، و هر مخلوقی نیز
خود گواهی میدهد که خالق و سازندهاي دارد که نه صفت است و نه موصوف، و هر صفت و موصوفی پیوسته باید با هم همراه
باشند، و همراهی دو چیز باهم، علامت حادث بودن آنها است، و حادث بودن هم با ازلی بودن منافات دارد، پس کسی که بخواهد
ذات خدا را با تشبیه نمودن او به مخلوقاتش بشناسد، در واقع خدا را نشناخته است، و کسی که بخواهد کنه ذات خدا را دریابد، در
واقع قائل به توحید نیست، و کسی که براي او مثل و مانند قائل شود، به حقیقت او آگاهی نیافته، ص: 375 و هر که
براي او نهایتی فرض کند او را تصدیق ننموده، و کسی که بخواهد به او اشاره کند در واقع بسوي خدا نرفته، بلکه به سمتی دیگر
توجّه نموده است، و به موجودي دیگر اشاره کرده، و هر کس او را تشبیه کند در واقع خداوند را قصد نکرده و هر که براي خداوند
اجزاء و ابعاض قائل شود، در واقع در مقابل او تذلّل و خواري نکرده، و هر کس بخواهد با قوّه فکر خود او را توهّم نماید، در
حقیقت به سراغ خدا نرفته، ( 1) هر آنچه که به همراه نفس و ذات خود شناخته شود، مصنوع و ساخته شده است، و هر آنچه در چیز
دیگري غیر از خود، قائم و پا برجا باشد، معلول است و نیاز به علّت دارد، به وسیله مخلوقات و ساختههاي خدا، میتوان بر وجود او
استدلال کرد و توسّط عقل است که معرفت و شناخت او پا میگیرد، و به وسیله فطرت، حجّت بر مردم تمام میشود، آفرینش
مخلوقات توسّط خداوند، حجابی است بین او و آنها، دوري و جدائی او از بندگانش، مکانی و مادّي نیست بلکه تفاوت وجودي
اوست با نحوه وجود آنها، و آغاز داشتن خلقت مخلوقات، دلیلی است براي ایشان بر اینکه خدا آغاز و ابتداء ندارد، چون هر چیز
که آغاز و ابتداء داشته باشد، نمیتواند آغازگر چیز دیگري باشد، و نیز آلات و ادوات دادن خدا به آنان دلیلی است بر اینکه در
خداوند آلات و ادوات وجود ندارد، زیرا آلات و ادوات شاهد عجز و فقر صاحب آنهاست، نامهاي او محض عبارت و تعبیر است،
و افعال و کردار او مجرّد تفهّمی است، ذات او ص: 376 حقیقت است و کنهش؛ جدایی او از خلق و بقاي او حدّ و
مرز سایر پدیدهها است، هر کس بخواهد اوصاف خدا را دریابد، او را نشناخته، و هر کس بخواهد با فکر خود بر او احاطه پیدا کند
( در واقع از او گذشته و او را پشت سر نهاده و بر چیز دیگري احاطه پیدا کرده، و هر کس بخواهد کنه او را دریابد به خطا رفته. ( 1
هر کس بگوید: چگونه است؟ او را تشبیه نموده، و هر که بگوید: چرا و از چه راهی موجود شده؟ در واقع براي او علّت تصوّر
کرده است، و هر که بگوید: از چه موقع بوده است؟ براي او وقت و زمان تصوّر کرده، و هر که بگوید: در کجا قرار دارد؟ براي او
جا و مکان خیال کرده، و هر که بگوید: حدّش تا کجاست؟ براي او نهایتی فرض کرده، و هر که بگوید: تا چه زمانی خواهد بود؟
براي او غایت و انتهایی قرار داده، و هر که چنین کند بین او و سایر موجودات حدّ مشترك قرار داده، و هر کس بین او و مخلوقاتش
حدّ مشترك قرار دهد براي او اجزاء و ابعاض پنداشته، و هر کس او را داراي اجزاء تصوّر کند او را وصف نموده، و هر که او را
وصف نماید، در مورد خداوند به خطا رفته و کارش به الحاد و کفر میانجامد. و خداوند با تغییر یافتن مخلوقین، تغییري نمیکند،
است ولی نه به عنوان عدد، ظاهر و آشکار است ولی نه به این صورت « أحد » ، کما اینکه با حدّ و حدود مخلوقین محدود نمیشود
که قابل لمس باشد، آشکار است ولی نه به این معنی که دیده شود، باطن و پنهان است ولی نه ص: 377 اینکه از
مخلوقات غائب باشد، دور است ولی نه از نظر مسافت، نزدیک است ولی نه از جهت مکانی، لطیف است ولی نه از نظر جسم،
صفحه 95 از 174
موجود است ولی نه بعد از عدم، فاعل است و کار انجام میدهد ولی نه از روي اجبار، بلکه با اختیار تامّ، میسنجد و تصمیم
میگیرد ولی نه با نیروي فکر، تدبیر میکند ولی نه با حرکت، اراده میکند ولی نه با آهنگ، مشیّت و اراده دارد ولی نه با عزم و
تصمیم، درك میکند ولی نه با آلت و وسیله حسّ، میشنود و میبیند ولی نه با گوش و چشم و یا وسیله دیگر. ( 1) زمان و مکان
ندارد، چرت و پینکی و خواب او را فرا نمیگیرد، صفات گوناگون او را محدود نمیسازد، آلات و ادوات نیز او را مقیّد و محدود
نمیکند، او قبل از زمان بوده و قبل از عدم وجود داشته، و ازلیّت او از هر آغاز و ابتدائی فراتر بوده و از خلقت حواسّ توسّط او
معلوم میشود که خود فاقد این حواسّ است، و از ایجاد عناصر معلوم میشود که عنصر ندارد، و از آنچه که بین اشیاء ضدّیّت
برقرار کرده دانسته میشود که خود، ضدّ ندارد، و با ایجاد مقارنه و هماهنگی بین امور، دانسته میشود که قرین و هماورد ندارد،
بین نور و ظلمت، آشکاري و گنگی، خشکی و تري و سرما و گرما ضدّیّت برقرار کرده، امور نامساعد و دور از هم آنها را به دور
هم جمع کرده، و امور نزدیک را از هم جدا نموده، و پراکندگی اینها و اجتماع آنها؛ دلیلی است بر وجود پراکندهکننده و گرد
و از هر چیزي دو گونه » : 1) و این همان فرمایش خداوند عزّ و جلّ است که فرموده ) آوردندهاشان، ص: 378
بین هر قبل و بعدي در این مخلوق جدایی و فرق افکند تا همه بدانند او ،« آفریدیم، باشد که یاد کنید و پند گیرید- ذاریات: 49
خود، قبل و بعد ندارد، غرائز این موجودات نشان میدهد که غریزه دهنده به آنان، خود غریزه ندارد، و تفاوت آنها دلیلی است بر
اینکه تفاوت دهنده به آنان، نقصی ندارد و تفاوتی در ذاتش نیست، زماندار بودن آنان بیانکننده این واقعیّت است که زمان دهنده
به آنان، فاقد زمان و فراتر از آن است، بعضی را از بعض دیگر پنهان کرده تا دانسته شود، غیر از آن مخلوقات، حجاب دیگري بین
او و آنها نیست. آن زمان که مربوبی نبود، او ربّ بود، و آن زمان که مملوك و مخلوقی نبود، او مالک و مستولی بر همه چیز بود،
و آن زمان که هیچ موجودي نبود تا معلوم واقع شود، او عالم بود، و آن زمانی که مخلوق در جهان نبود، او خالق بود، و نیز آن
زمان که مسموعی وجود نداشت، معناي سمع (شنیدن) در مورد او صادق بود، این طور نیست که فقطّ از وقتی دست به خلقت و
آفرینش زد، خالق محسوب شود، بلکه قبل از شروع به خلقت نیز، خالقیّت در مورد او مصداق داشته است. چگونه میتوان غیر از
که ابتداء و آغاز را نشان میدهد او را در برخی زمانها « از » این را تصوّر کرد؟ حال آنکه ابتداء و آغازي ندارد و نمیتوان با کلمه
که معرّف نزدیکی زمان ص: « قد » غائب فرض کرد، بلکه همیشه و در همه اوقات بوده است. و کلماتی همچون
به معنی شاید) که نشانگر ) « لعلّ » 379 مورد نظر به زمان دیگري است نمیتواند نشان دهنده نزدیکی زمان او باشد، و کلماتی مانند
احتمال و عدم قطعیّت است و در مورد مخلوق خبر از وجود مانع یا موانعی براي حصول کاري میدهد در مورد او چنین مفهومی را
کی؟، چه زمان؟) اگر چه در مورد خدا بکار میرود ولی نشان ) « متی » نمیرساند بلکه امر و اراده خدا قطعیّ الحصول است. و کلمه
در مورد او به این معنی نیست که خداوند مظروف است و در محدوده « زمان » دهنده وقت معیّنی براي او نیست، و بکار بردن کلمه
در مورد او به این معنی نیست که خداوند با چیزي قرین و همراه است. (« با » به معنی ) « مع » زمان قرار گرفته است. و نیز کاربرد کلمه
ادوات، امثال خود را محدود میسازد، و آلات، متناسب با امثال و نظائر خویش است، و اینها، نه در خداوند بلکه در سایر اشیاء
مؤثّرند، ابتداء زمانی داشتن، باعث شده است که اشیاء و موجودات قدیم نباشند، و قرب زمانی داشتن، آنها را از ازلی بودن باز
داشته، و فقدان بعضی از حالات و صفات، آنها را از کمال دور ساخته است، افتراق و جدائی آنها دلیل و نشانه وجود جداکننده
آنهاست، تباین و تفاوت آنها نشانه وجود تفاوت دهنده آنهاست، خالق اشیاء، توسّط آنها، بر عقول آدمیان تجلّی کرده. و بوسیله
آنها، از چشمها پنهان گردیده است، ملاك استدلال افکار در باره خداوند همین اشیاء و موجوداتند، در اشیاء تغییرات را قرار داده و
دلیلشان بر اساس اشیاء است، اقرار به وحدانیّت خود را به سبب وجود این اشیاء به آنها الهام فرموده است. ( 1) تصدیق و اقرار به
خداوند عزّ و جلّ توسّط عقول و اندیشه صورت میپذیرد، و با اقرار و اعتراف به خداوند ایمان کامل میگردد، تا معرفت نباشد
دیانت کامل نمیشود، ص: 380 و تا اخلاص نباشد، معرفت و شناخت انجام نمیگیرد، و با اعتقاد به تشبیه،
صفحه 96 از 174
اخلاصی در بین نخواهد بود، و اگر کسی در مورد خداوند به صفاتی زائد بر ذات قائل شود تشبیه را نفی نکرده بلکه در واقع قائل
به تشبیه شده است، هر چیزي که در مورد او امکان داشته باشد، در باره صانعش محال و ممتنع خواهد بود، ( 1) در مورد او حرکت
و سکون وجود ندارد، چگونه امکان دارد، چیزي را که خود ایجاد کرده، در مورد خود او، مصداق یابد؟! یا آنچه را خودش آغاز
کرده و به وجود آورده به سوي او بازگشته، و در مورد او مصداق پیدا کند؟ اگر چنین بود، نقص و کاستی و کمبود در ذاتش راه
مییافت و کنهش، از وحدت درآمده، داراي اجزاء میشد، و ازلی بودن در موردش محال میگردید و خالق؛ مثل مخلوق میشد.
اگر براي او پشت تصوّر شود، مقابل و روبرو نیز تصوّر میشود، و اگر براي او تمام بودن فرض شود، نقصان هم فرض میشود،
کسی که، حدوث در بارهاش محال نیست، چگونه میتواند ازلی باشد؟ یا کسی که ایجاد شدن در بارهاش محال نباشد چگونه
میتواند ایجادکننده اشیاء باشد؟ اگر چنین بود نشانه مخلوق و مصنوع بودن در او وجود میداشت و خود آیه و نشانه میشد نه
اینکه موجودات دیگر آیه و نشانه براي او باشند. قول محال که مخالف حقّ و حقیقت است حجّتی در بر ندارد، و سؤال در باره
خدا، فاقد جواب است، و در غیر این صورت، خداوند تعظیم و احترام نشده است، ص: 381 و در عقیده به اینکه
خداوند به کلّی با مخلوقین مباینت و غیریّت دارد، ظلم و افترائی نیست، موجود ازلیّ محال است که مرکّب باشد یا دوئیّت در او راه
که بزرگ و بلند « اللَّه » یابد، و آنچه آغازي ندارد، محال است مخلوق باشد، و آغاز و انجامی برایش تصور شود. معبودي نیست جز
مرتبه است، کسانی که خدا را با دیگر موجودات یکسان میدانند، دروغ گفتهاند و به گمراهی و ضلالت بزرگی دچار گشتهاند و
284 - و از حسن بن محمّد نوفلی نقل شده که گفت: ( به آشکار زیان نمودهاند، و درود خدا بر محمّد و أهل بیت پاکش باد. ( 1
سلیمان مروزيّ متکلّم خراسان بر مأمون وارد شد، و مأمون ضمن احترام بسیار؛ هدایایی نیز به او داده و گفت: پسر عمویم علیّ بن
موسی الرّضا از حجاز نزد من آمده و علم کلام و أهل آن را دوست دارد، لذا مانعی ندارد که روز ترویه براي مناظره با او نزد ما
بیایی، سلیمان گفت: اي أمیر المؤمنین، دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از چنین کسی سؤالاتی کنم، چرا که
در مقابل دیگران در بحث با من شکست میخورد، و نیز صحیح نیست که با او زیاد بحث و جدل کنم. مأمون خلیفه عبّاسی گفت:
من فقطّ به این دلیل که از توان و قدرت تو در بحث و مناظره با خبر بودم به دنبالت فرستادم، و تنها خواسته من این است که او را
فقط در ص: 382 یک مورد مجاب کنی و دلایل او را ردّ کنی، ( 1) سلیمان گفت: بسیار خوب، من و او را با هم
روبرو کن و ما را به هم واگذار. مأمون نیز کسی را نزد حضرت فرستاده و گفت: شخصی از أهل مرو که در مباحث کلامی در
خراسان تک و بیبدیل است نزد ما آمده، اگر مانعی ندارد نزد ما بیائید. آن حضرت نیز براي وضو برخاسته و به مجلس مأمون
به معنی ظهور؛ جاري شد، براي تغیّر و عوض ص: 383 شدن «1» حاضر شد، و میان او و سلیمان کلامی در بداء
خداست که آفرینش آفریدگان را آغاز » : مصلحت، و آن حضرت در صحّت آن به آیات بسیاري از قرآن استشهاد نمود، مانند آیه
خداي آنچه را خواهد » : و آیه ،«2» « در آفرینش هر چه خواهد میافزاید » : و آیه ،«1» « میکند، سپس بار دیگر آن را باز میگرداند
و به هیچ کسی زندگانی دراز داده نشود ص: 384 و از عمر هیچ کس » : و آیه «3» « از میان ببرد و یا استوار بدارد
و امثال آنها. ( 1) پس ،« و گروهی دیگر واپس داشتگانند براي فرمان خدا- توبه: 106 » : و آیه مبارکه ،« کاسته نگردد- فاطر: 11
را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نخواهم « بداء » ، سلیمان به مأمون گفت: اي أمیر المؤمنین، از امروز به بعد به خواست خدا
پنداشت. مأمون گفت: هر چه میخواهی از أبو الحسن بپرس، بشرط آنکه خوب گوش دهی و انصاف را نیز رعایت کنی. سلیمان
گفت: سرور من! اجازه میدهید سؤال کنم؟ امام فرمود: هر چه میخواهی بپرس، او گفت: نظر شما در باره کسی که اراده را
اسم و صفت بداند چیست؟ امام فرمود: شما میگویید: اشیاء پدید آمدهاند و با یک « قدیر » و « بصیر » و « سمیع » و « حیّ » همچون
دیگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است ولی نمیگویید: آنها پدید آمدهاند و با یک دیگر تفاوت دارند چون او
نیستند، سلیمان گفت: پس آیا او از اوّل و ازل مرید « قدیر » و « بصیر » و « سمیع » سمیع و بصیر است، این دلیلی است بر اینکه آنها مثل
صفحه 97 از 174
1) امام فرمود: اي سلیمان، بنا بر این ارادهاش چیزي است غیر از او گفت: ) بوده (صفت اراده را داشته)؟ ص: 385
بله. فرمود: پس در این صورت چیزي غیر از خود او را از ازل با او همراه دانستهاي، سلیمان گفت: نه، چیزي را با او همراه نمیدانم،
امام فرمود: آیا اراده حادث است؟ سلیمان گفت: نه، حادث هم نیست، در اینجا مأمون بر او بانگ زد و گفت: آیا با چنین کسی
مکابره میکنی و جواب سربالا میدهی؟ انصاف را از دست مده، مگر نمیبینی در اطرافت أهل نظر و بحث نشستهاند؟ سپس گفت:
اي أبو الحسن، بحث کلام را با او ادامه بده، او عالم خراسان است!. حضرت مجدّداً پرسش خود را از او پرسید که: اراده حادث
است اي سلیمان، چون چیزي که ازلی نیست قطعاً حادث است، و اگر حادث نیست، ازلی است، سلیمان گفت: ارادهاش از خود
اوست همچنان که سمع و بصر و علم او از خود اوست، امام فرمود: آیا خود را اراده کرده است؟ گفت: نه، امام فرمود: پس مرید
1) سلیمان گفت: ارادهاش از خود اوست، همان طور که شنیدن و دیدن و علم ) مثل سمیع و بصیر نیست، ص: 386
از خود او میباشد، امام فرمود: پس ارادهاش نفس خود اوست؟ گفت: نه. امام فرمود: پس مرید (ارادهکننده) مثل سمیع و بصیر
یعنی « خود را اراده کرده » : نیست؟ سلیمان گفت: خود را اراده کرده، همان طور که خود را میبیند و به خود آگاه است، امام فرمود
چه؟ یعنی: خواسته که چیزي باشد؟ خواسته که زنده یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ گفت: بله، امام فرمود: آیا با اراده خود این گونه
شده؟ سلیمان گفت: نه، امام فرمود: پس این که میگویی: اراده کرده تا حیّ، سمیع و بصیر باشد معنایی ندارد، چون حیات، سمع و
بصر او به اراده او نبوده است، سلیمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است، در اینجا، مأمون و اطرافیان خندیدند و خود امام علیه
السّلام نیز خندید و فرمود: بر متکلّم خراسان سخت نگیرید و او را اذیّت نکنید، فرمود: اي سلیمان، بنا بر اعتقاد شما: خداوند از
حالتی به حالت دیگر تغییر کرده ص: 387 است و این هم از جمله چیزهایی است که خداوند را نمیتوان به آن
وصف کرد، سلیمان ساکت در جاي خود باقی ماند. ( 1) سپس امام فرمود: اي سلیمان، پرسشی از تو دارم، گفت: بپرس قربانت
گردم، امام فرمود: بگو ببینم، آیا تو و دوستانت بر اساس آنچه میدانید و میفهمید با مردم بحث کلامی میکنید یا بر اساس آنچه
نمیدانید و نمیفهمید؟ گفت: البتّه بر اساس آنچه میدانیم و میفهمیم، امام فرمود: آنچه مردم میدانند و قبول دارند این است که:
ارادهکننده، غیر از خود اراده است، و نیز ارادهکننده قبل از اراده موجود بوده، و فاعل غیر از مفعول است، و این مطلب گفته شما را
که میگویید: اراده و ارادهکننده یک چیز هستند، باطل میکند، سلیمان گفت: قربانت گردم، این مطلب بر اساس فهم و دانستههاي
مردم نیست، امام فرمود: پس بدون اینکه معرفت و اطّلاعی داشته باشید، ادّعاي علم میکنید و میگویید: اراده نیز مانند سمع و بصر
است، و لذا اعتقاد شما بر اساس عقل و علم نیست، سلیمان جوابی نداشت که بگوید. سپس امام فرمود: آیا خداوند بتمام آنچه در
1) سلیمان گفت: بله، امام فرمود: آیا آنچه را که خداوند میداند ) بهشت و دوزخ است، واقف میباشد؟ ص: 388
که در آینده ایجاد خواهد شد، ایجاد خواهد شد؟ گفت: بله، امام فرمود: حال، اگر همان طور که باید موجود گردد موجود شد، آیا
خداوند باز هم توان افزودن چیزهاي دیگري به آنها دارد یا صرف نظر میکند؟ سلیمان گفت: اضافه میکند، امام فرمود: بنا بر
گفته تو که خداوند اضافه میکند چیزي به آنها افزوده است که خود نمیدانسته ایجاد خواهد شد. سلیمان گفت: قربانت گردم،
اضافهها غایت و نهایت ندارند، امام فرمود: پس، از نظر شما علم خداوند به آنچه در آنها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت،
احاطه ندارد، چون نهایتی براي آن قابل تصوّر نیست، و اگر علم او به آنچه در آنها خواهد بود احاطه نداشته باشد، آنچه را که در
آنها خواهد بود، قبل از وجودشان، نخواهد دانست، خداوند از چنین گفتهها و عقائدي منزّه و بالاتر است. سلیمان گفت: من که
گفتم خداوند به آنها علم ندارد از این رو بود که آنها نهایتی ندارند و خود خداوند آنها را به جاودانگی و خلود وصف و تعریف
فرموده است ص: 389 و لذا ما نخواستیم پایانی براي آنها قرار دهیم، ( 1) امام فرمود: علم خداوند به آنها باعث
نمیشود آنها متناهی باشند، زیرا چه بسا خداوند به آنها علم دارد سپس بر آنها میافزاید و افزودهها را از آنها قطع مینماید، و
هر گاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد آنان را پوستهاي دیگري جایگزین سازیم تا عذاب را » : خداوند نیز خود چنین فرموده است
صفحه 98 از 174
و میوههاي فراوان، بریده نشوند بدون اینکه » : و نیز ،« عطایی بیپایان- هود: 108 » : و نیز در مورد بهشتیان فرموده ،« بچشند- نساء: 56
پس خداوند عزّ و جلّ این زیاديها را میداند و آن را از آنان دریغ نمینماید، .« کسی از خوردن آنها منع گردد- واقعه: 31 و 33
آیا آنچه أهل بهشت میخورند و میآشامند خداوند چیزي جایگزین آن نمیکند؟ گفت: چرا، امام فرمود: آیا اکنون که بجاي آن
خوردنیها و نوشیدنیها که مصرف شده، چیز جدیدي جایگزین فرموده، آیا عطاء خود را قطع کرده است؟ سلیمان گفت: نه، امام
فرمود: پس این گونه است هر آنچه در بهشت باشد و مصرف شود و چیز دیگري را جاي آن قرار دهد، این جایگزینشدهها از
بهشتیان منقطع نشده و نخواهد شد. سلیمان گفت: آري، اضافات را از آنها دریغ میکند و چیز اضافی به آنان نمیدهد، الاحتجاج،
1) امام فرمود: در این صورت آنچه در بهشت و جهنّم است از بین خواهد رفت و تمام خواهد شد، و این مطلب اي ) ج 2، ص: 390
براي ایشان آنچه خواهند در آن (بهشت) » : سلیمان بر خلاف کتاب خدا و ضدّ خلود و جاودانگی است، زیرا خداوند میفرماید
ایشان از آنجا (بهشت) بیرون رانده » : و ،« عطائی بیپایان » : و نیز فرموده ،« موجود است و نزد ما نیز اضافی و زیادي هست- ق: 35
و میوههاي فراوان، بریده نشوند بدون اینکه » : و نیز ،« براي همیشه در آن مکان جاودانه هستند- بیّنه: 8 » : و « نمیشوند- حجر: 48
سلیمان جوابی نداشت بدهد. سپس امام فرمود: اي سلیمان، بگو آیا اراده فعل ،« کسی از خوردن آنها منع گردد- واقعه: 32 و 33
است یا غیر فعل؟ گفت: آري فعل است، فرمود: پس حادث است زیرا افعال محدّث (پدیده) میباشند، گفت: فعل نیست، امام
فرمود: پس چیز دیگري از ازل با خدا بوده است، سلیمان گفت: اراده همان انشاء و ایجاد است، امام فرمود: اي سلیمان، این سخن،
و هم مسلکان ص: 391 او عیب گرفتهاید که میگویند: آنچه خداوند در آسمان «1» همان چیزي است که بر ضرار
و زمین، یا دریا و خشکی خلق کرده، از سگ و خوك و میمون و انسان و چهارپا و غیره، جمله اراده خدا هستند و اراده خدا زنده
میشود و میمیرد، راه میرود، میخورد و میآشامد، ازدواج میکند و تولید مثل مینماید، ظلم میکند و کارهاي زشت مرتکب
میشود، کافر میشود و مشرك میگردد، و از آنها برائت میجوید و دشمنی میکند و این حدّ آن است. ( 1) سلیمان گفت: اراده
مثل سمع و بصر و علم است، امام فرمود: دوباره به حرف نخست خود بازگشتی! بگو بدانم آیا سمع و بصر و علم، مصنوعند؟
سلیمان گفت: نه، امام فرمود: پس چطور اراده را نفی میکنید و میگویید: اراده نکرده است، و گاهی میگویید: اراده کرده است؟
ساخته و مفعول خداوند نیست، سلیمان گفت: این مثل این است که میگوییم: گاهی میداند و « اراده » : و حال آنکه خود میگویید
گاهی نمیداند، امام فرمود: این دو یکسان نیستند، زیرا نفی معلوم، نفی علم نیست و حال آنکه نفی ص: 392 مراد
است، زیرا اگر چیزي اراده نشود در واقع ارادهاي وجود نداشته است، ولی گاه میشود که علم وجود « اراده » (اراده شده) نفی وجود
دارد ولی معلوم وجود ندارد. ( 1) [مؤلّف رحمه اللَّه گوید:] پس کار بحث بهمین منوال ادامه یافت، و سلیمان پیوسته مسأله را تکرار
میکرد و به آخر میرسید و از سر میگرفت، و منکر آنچه اقرار کرده بود میشد، و اعتراف به منکرات خود میکرد، و از شاخهاي
به شاخه دیگر میپرید، و حضرت رضا علیه السّلام همه موارد را بر او نقض میکرد، تا اینکه کلام میان آن دو به درازا کشید، و بر
همگان چندین بار شکست سلیمان روشن و مبرهن شد، و ما در اینجا ادامه بحث را به جهت رعایت طولانی شدن ترك میکنیم،
بس کار بحث بدان جا کشید که: سلیمان گفت: اراده همان قدرت است. امام فرمود: خداوند عزّ و جلّ بر آنچه اراده نکند هم قادر
و اگر ،« اگر خواهیم هر آینه آنچه را به تو وحی کردهایم ببریم- إسرا: 86 » : است، و این مطلب قطعی است، چون خداوند فرموده
اراده همان قدرت میبود، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چرا که قدرت بر این کار را داشت. ص: 393
سلیمان در جواب درماند، مأمون گفت: اي سلیمان، او از تمام بنی هاشم عالمتر است. سپس تمام حاضرین مجلس؛ پراکنده شدند.
محدّث رفیق شبرمه از من خواست ترتیب ملاقات او را با امام رضا علیه السّلام بدهم، «1» -285 صفوان بن یحیی گوید: أبو قرّه (1)
من نیز اذن دخول گرفتم و آن حضرت اجازه فرمود، أبو قرّه داخل شد و از امام علیه السّلام مسائلی در حلال و حرام و فرائض و
أحکام پرسید تا اینکه رسید به پرسشهاي توحیدي گفت: قربانت گردم، نحوه کلام خداوند با موسی را توضیح فرمایید؟ فرمود: خدا
صفحه 99 از 174
و رسول او داناترند که به چه زبانی با او سخن راند، به زبان سریانی یا عبرانی، أبو قرّه با اشاره به زبان خود گفت: فقط از این زبان
از شما سؤال میکنم! فرمود: سبحان اللَّه از این طرز تفکّر! و پناه بر خدا در شباهت او به خلق، یا تکلّم حضرت حقّ همچون
سخنرانان، و لیکن تبارك و تعالی هیچ چیزي مانند او نیست؛ نه گوینده و نه عملکنندهاي. پرسید: پس چگونه بوده؟ الاحتجاج،
1) فرمود: کلام آفریننده به مخلوق همچون کلام مخلوق با مخلوق نیست، و نه با حرکت لب و زبان، بلکه بدو ) ج 2، ص: 394
و کلام حضرت حقّ با موسی بنا بر مشیّت او از امر و نهی بود بدون آنکه تردّدي در نفس پیش آید. أبو قرّه ،« بشو » : میفرماید
پرسید: نظر شما در باره کتب [آسمانی] چیست؟ فرمود: تورات و انجیل و زبور و فرقان و هر کتابی که نازل شده همه و همه کلام
خداوند است که آنها را براي روشنایی و هدایت جهانیان نازل فرموده، و همه آنها محدّث (پدیده) میباشند، و آن غیر خود
آنان را هیچ یاد کرد و پند تازهاي از » : و نیز ،« یا آنان را یاد کرد و پندي پدید آورد- طه: 113 » : خداوند است، آنجا که فرماید
و خود خداوند سبب تمام کتابهایی میباشد که ،« پروردگارشان نیاید مگر اینکه آن را بشنوند در حالی که بازي میکنند- انبیاء: 2
نازل فرموده است. أبو قرّه گفت: آیا آنها فنا و نابود نمیشوند؟ فرمود: اجماع مسلمین است که هر چه جز خدا نابود میشود، و همه
چیز جز خدا فعل او است، و تورات و انجیل و زبور و فرقان نیز فعل اویند، آیا نشنیدهاي مردم میگویند: ص: 395
یا ربّ، آن فلانی است- حال اینکه ربّ او را از خودش بهتر میشناسد- روزش » : و خود قرآن روز قیامت میگوید « ربّ قرآن »
و همچنان است کار تورات و انجیل و زبور، و همه آنها محدّث (پدیده) و ،« عطشان و شبش بیدار بود، شفاعت مرا در باره او بپذیر
مخلوقند، محدث (پدید آورنده) آنها کسی است که هیچ کس مانند او نیست، و مایه هدایت براي عاقلان است، پس کسی که
میپندارد پیوسته با او بودهاند در اصل میگوید که خداوند نخست قدیم و یکتا نیست، و کلام پیوسته با او بوده و ابتدایی ندارد و
تمام آن کتب روز قیامت میآیند در حالی که همه مردمان در زمین بلندي » : معبود نیست. ( 1) أبو قرّه گفت: ما روایت شدهایم که
در صفی واحد در برابر ربّ العالمین ایستادهاند و نظاره میکنند تا همه آن کتابها از صحنه قیامت مراجعت به حضرت حقّ کنند،
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: این مانند .« زیرا آنها از خدا هستند و جزئی از او میباشند، پس به سوي حضرت حقّ میروند
عقیده نصاري در باره مسیح است که: او روح او است و جزئی از او میباشد و در او باز میگردد، و همین گونه مجوس در باره
آتش و خورشید معتقدند: آن دو جزئی از خدا بوده و در آن مراجعت میکنند. پروردگار ما بسی برتر از آن است که جزء جزء
شود یا مختلف باشد، و تنها گوناگونی و تألیف از صفات ص: 396 متجزّي است، زیرا هر جزء جزء شدهاي در
توهّم آید، و کثرت و قلّت مخلوقی است که دلالت بر خالقی میکند که آن را آفریده است. ( 1) أبو قرّه گفت: ما روایت شدهایم
خداوند دیدار و هم سخنی خود را میان دو تن از پیامبران تقسیم فرمود، صحبت را به موسی علیه السّلام و رؤیت را به محمّد » : که
حضرت فرمود: پس آنکه از طرف خدا [این مطلب را] به جنّ و انس رسانید که: دیدهها او را درك .« صلّی اللَّه علیه و آله عطا کرد
نکند، علم مخلوق به او احاطه نیابد، چیزي مانند او نیست، آیا جز محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بود؟ گفت: چرا. فرمود: چگونه ممکن
است مردي به سوي تمام مخلوق آید و به ایشان گوید که از جانب خدا آمده و آنان را به فرمان خدا بسوي خدا خوانده و بگوید:
دیدهها خدا را در نیابند و علمشان به او احاطه نکند و چیزي مانندش نیست، سپس همین مرد بگوید: من به چشمم خدا را دیدم و به
او احاطه علمی پیدا کردم و او به شکل انسان است؟! آیا حیا نمیکنید! زنادقه نتوانستند چنین نسبتی به او دهند که او چیزي از
بدرستی او را در » : 1) أبو قرّه گفت: خدا فرموده ) جانب خدا آورد آنگاه از راه دیگر خلاف آن را گوید. ص: 397
حضرت فرمود: پس از این آیه، آیهاي است که دلالت بر آنچه پیغمبر دیده میکند، خدا .« فرود آمدن دیگري دید- نجم: 13
یعنی دل محمّد آنچه را چشمش دید؛ دروغ نشمرد، آنگاه خدا آنچه را محمّد دیده خبر « دل آنچه را دید دروغ نشمرد » : فرماید
مردم احاطه علمی به » : و آیات خدا غیر خود خدا است، و باز فرماید ،« پیغمبر از آیات بسیار بزرگ پروردگارش دید » : دهد و فرماید
در صورتی که اگر دیدگان او را بینند علمشان به او احاطه کرده و معرفت او واقع شده است. أبو قرّه گفت: پس ،« خدا پیدا نکنند
صفحه 100 از 174
روایات را تکذیب میفرمایید؟ فرمود: هر زمان روایات مخالف قرآن باشند تکذیبشان کنم، و آنچه مسلمین بر آن اتّفاق دارند این
است که: احاطه علمی به او پیدا نشود، دیدگان او را ادراك نکنند، چیزي مانند او نیست. و او از آن حضرت علیه السّلام در باره
ص: 398 ،« پاك است آن که بنده خود را شبی از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برد- إسراء: 1 » : این آیه پرسید
،« تا برخی از نشانههاي خویش را به او بنماییم » : 1) حضرت فرمود: خداوند خبر فرموده که او را برده، سپس علّت آن را فرموده که )
پس » : پس آیات خدا غیر از خدا است، پس عذر خود واضح بیان داشته که چرا این کار را انجام داده، و چرا نشان داده، و فرموده
پس خبر داده که آن غیر خدا است. أبو قرّه گفت: پس ،« به کدام سخن پس از [سخن] خداي و آیات او ایمان میآورند؟- جاثیه: 6
مکان است، و این پرسش حاضر از غایب است، و خداوند متعال غایب نیست، و هیچ کس بر « کجا » : خدا کجاست؟! حضرت فرمود
او وارد نشده، و او به هر مکانی موجود، مدبّر، صانع، حافظ، نگه دارنده آسمانها و زمین است. أبو قرّه گفت: مگر او جداي از همه؛
بالاي آسمان نیست؟ فرمود: او خداي آسمانها و زمین است، او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود، و اوست که
شما را در زهدانها (رحمها) چنان که خواهد مینگارد، و او هر جا که باشید با شماست، اوست که به آسمان پرداخت و آن دودي
بود، و اوست کسی که به ص: 399 آسمان پرداخت و هفت آسمان بساخت، و اوست کسی که بر عرش (در مقام
استیلا و تدبیر امور جهان) بر آمد، او بود و خلق نبود، و او همان گونه بود و آفرینشی در کار نبود، همچون دیگر منتقلین انتقال
نمییابد. ( 1) أبو قرّه گفت: چرا هنگام دعا دستهاي خود را به آسمان بالا میبرید؟ فرمود: خداوند هر کدام از بندگان را به نوعی از
عبادت استعباد فرموده، و خداوند را پناهگاه و مکانهایی براي عبادت است که بدان پناه میبرند، بندگان خود را ملزم به رعایت
گفتار، علم و عمل و توجّه و مانند آنها فرمود. توجّه در نماز به کعبه نمود و حجّ و عمره را برایش توجیه فرمود، و مخلوق خود را
هنگام دعا و طلب و تضرّع ملزم به باز کردن دستان و بالا بردن به سمت آسمان فرمود تا نشان از حال استکانت و بندگی و خواري
در برابر او باشد. أبو قرّه گفت: أهل زمین به خداوند نزدیکترند یا فرشتگان؟ فرمود: اگر مراد تو از نزدیکی؛ وجب و ذراع باشد که
تمام اشیاء همگی فعل خداوند میباشند هیچ کدام او را از دیگري باز نمیدارد، همان طور که بالاترین مخلوق را تدبیر میکند
پایینترینشان را نیز اداره میکند، و بیهیچ سختی و زحمت و بینیاز از هر ص: 400 مشاوره و رنجی أوّل و آخرشان
را یکسان اداره میفرماید، و اگر مرادت این است که کدامیک در وسیله به او نزدیکترند، پس مطیعترین آنان به اللَّه مقرّبترین
ایشان میباشد، و شما خود روایت کردهاید که نزدیکترین حالی که بنده به خداوند دارد حالت سجده است، و نیز اینکه: چهار
فرشته که در چهار سمت خلق؛ بالا و پائین و شرق و غرب آنان میباشند روزي با هم برخورد کرده و هر کدام از دیگري پرسید و
و این مطلب نشان از آن دارد که آن (نزدیکی) در منزلت « از جانب خدا است، مرا براي فلان مقصود ارسال فرموده » : همگی گفتند
است نه تشبیه و تمثیل. ( 1) أبو قرّه پرسید: آیا قبول دارید که خداوند محمول است؟ فرمود: هر محمولی مفعول است، و اضافهشده
بر دیگري نیازمند است، پس محمول اسم نقصی در لفظ، و حامل فاعل است و آن در لفظ مورد مدح میباشد، و نیز این کلام
و نیکوترین نامها خداي راست، پس او را بدانها بخوانید- اعراف: » : گوینده: فوق و زیر و بالا و پایین، و حال اینکه خداوند فرموده
و در هیچ قسمت از کتابهاي خود نامش را محمول نخواند، بلکه او در خشکی و دریا حامل است، و نگهدارنده آسمانها و ،«180
زمین است، ص: 401 و هر چه جز خدا است همه محمول است، و تا حال نشنیدهایم کسی که ایمان به خدا داشته و
وقتی خداوند غضب میکند » : 1) أبو قرّه گفت: آیا شما این روایت را که ) .« اي محمول » : او را تعظیم نموده در دعایش بگوید
فرشتگان حامل عرش متوجّه خشم خدا شده و سنگینی آن را بر دوش خود در مییابند و سجده کنان در افتند، و چون غضب او
دروغ میشمارید؟ فرمود: بمن بگو ببینم آیا خداوند از « فروکش کند عرش سبک شده و به همان جاي قبلی خود مراجعت میکنند
آن زمان که بر ابلیس لعن نمود تا امروز و تا روز قیامت از ابلیس و یارانش خشنود است یا غضبناك؟! گفت: آري او بر همه آنان
غضبناك است. فرمود: پس چه زمان خشنود میشود تا بار عرش بر دوش آنان سبک گردد در حالی که او در صفت غضب پیوسته
صفحه 101 از 174
بر شیطان و اتباعش ماندگار است؟! سپس حضرت فرمود: واي بر تو چطور جرأت میکنی پروردگار خود را به تغیّر از حالی بحالی
دیگر وصف کنی، و همان که بر مخلوقین جاري میشود را بر حضرت حقّ جاري سازي؟ پاك و منزّه است که مخلوق زوال پذیر
باشد و محلّ تغییر قرار گیرد! صفوان گفت: ص: 402 أبو قرّه از پاسخهاي آن حضرت متحیّر شد و از دادن هر
286 - عبد السّلام بن صالح گوید: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: نظر شما در باره این ( جوابی واماند تا برخاسته و رفت. ( 1
چیست؟ حضرت رضا « أهل ایمان از منازل و مقامات خود در بهشت، خدا را زیارت میکنند » : حدیث که أهل حدیث نقل میکنند
علیه السّلام فرمود: اي أبو الصّلت، خداوند تبارك و تعالی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را بر تمام مخلوقین، حتّی فرشتگان و
انبیاء عظام، برتري داده است، و بیعت کردن با او را به منزله بیعت با خود ساخته و زیارت و دیدار پیامبر را در دنیا و آخرت به منزله
هر کس از پیامبر پیروي کند از خدا پیروي کرده است- » : زیارت و دیدار خود شمرده است، دلیل بر این مدّعی خداوند میفرماید
کسانی که با تو بیعت میکنند در واقع با خدا بیعت میکنند، دست خداوند [براي بیعت کردن] بالاي دست » : و نیز فرموده « نساء: 80
هر کس در زمان حیات من یا بعد از مرگم به دیدار و زیارت » : و نیز رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده « آنها است- فتح: 10
و درجه و مقام پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله در بهشت از تمام درجات بالاتر است، پس هر « من بیاید خداوند را زیارت نموده است
، کس از درجه و مقام خود در بهشت؛ آن حضرت را زیارت کند، خداوند تبارك و تعالی را زیارت کرده است. الاحتجاج، ج 2
ثواب گفتن: لا إله إلّا اللَّه نظر کردن به وجه » ؟ 1) أبو ال ّ ص لت گوید: گفتم: اي زاده رسول خدا، معنی این روایت چیست ) ص: 403
فرمود: اي أبو ال ّ ص لت هر کس خداوند را داراي وجه و صورت و چهرهاي همانند صورت و چهره مخلوقین ؟« و صورت خدا است
بداند کافر است، وجه و چهره خدا؛ انبیاء و پیامبر و حجّتهاي او هستند. آنها کسانی میباشند که مردم، توسّط آنان به سوي خدا و
هر کس که بر روي زمین است، از بین خواهد رفت و وجه با عظمت و کریم » : دین و معرفت او رو میآورند، خداوند فرماید
پس نگاه .« همه چیز از بین میرود جز وجه خداوند- قصص: 88 » : و نیز فرموده ،« پروردگارت باقی میماند- رحمان: 26 و 27
کردن به پیامبران الهی و حجّتهاي خداوند در مقامات و درجاتشان، در روز قیامت براي أهل ایمان ثواب بزرگی است. و رسول خدا
و نیز ،« هر که أهل بیت و خاندان مرا دوست نداشته باشد، در قیامت نه او مرا میبیند و نه من او را » : صلّی اللَّه علیه و آله خود فرموده
اي أبو ال ّ ص لت، خداوند تبارك و ،« در میان شما کسانی هستند که بعد از اینکه از من جدا شدند، دیگر مرا نخواهند دید » : فرموده
(1) تعالی جا و مکان ندارد و با چشم دیده نمیشود و با افکار و عقول به کنه او نمیتوان دست یافت. ص: 404
گوید: عرض کردم: اي زاده رسول خدا، آیا بهشت و دوزخ هم اکنون خلق شدهاند؟ فرمود: آري، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
هنگام معراج، وارد بهشت شده و جهنّم را نیز دیدند. عرض کردم: عدّهاي معتقدند که این دو فقط تقدیر شدهاند و هنوز خلق
نشدهاند. حضرت فرمود: نه آنان از ما میباشند و نه ما از ایشان، هر که خلقت بهشت و جهنّم را انکار کند؛ پیغمبر و ما را تکذیب
این » : کرده است، و جزء أهل ولایت و دوستان ما به شمار نمیآید و براي همیشه در آتش دوزخ باقی خواهد ماند، خداوند فرماید
و خود رسول .« جهنّمی است که مجرمین آن را انکار میکنند، بین آن و بین آبی داغ و سوزان در رفت و آمدند- الرّحمن: 43 و 44
وقتی به معراج رفتم، جبرئیل دستم را گرفت و به ببهشت برد و از خرماي آن به من داد من آن » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده
خرما را خوردم، و آن به صورت نطفهاي در صلب من قرار گرفت، و هنگامی که به زمین بازگشتم، با خدیجه همبستر شدم و او به
.« فاطمه حامله شد، لذا دخترم فاطمه حوریهاي است از جنس بشر و من هر گاه مشتاق بوي بهشت میشوم دخترم فاطمه را میبویم
صورتهایی در آن روز بشّاش و درخشان بوده، به پروردگارش مینگرد- قیامت: » : -287 حضرت رضا علیه السّلام آیه مبارکه (2)
را این گونه تفسیر نمود که: ص: 405 یعنی این صورتها درخشان بوده و منتظر ثواب پروردگارش بوده « 23 و 24
هر که کلام مرا با رأي و نظر خود تفسیر کند به من ایمان » : 288 - و نیز آن حضرت فرمود: خداوند عزّ و جلّ فرموده ( است. ( 1
-289 و حضرت (2) .« نیاورده! و کسی که مرا به مخلوق تشبیه کند مرا نشناخته! و هر که در دین، قیاس بکار برد، بر دین من نیست
صفحه 102 از 174
رضا علیه السّلام فرموده: هر که متشابهات قرآن را به محکمات آن ارجاع دهد، به راه راست هدایت شده است. سپس فرمود: در
اخبار ما نیز همانند قرآن محکم و متشابه وجود دارد، لذا متشابهات آن را به محکمات آن ارجاع دهید و صرفاً به دنبال متشابهات
290 - و حضرت رضا علیه السّلام فرموده: هر کس خداوند را به مخلوقین تشبیه کند مشرك ( آن نروید که گمراه میشوید. ( 3
291 - حسین بن خالد گوید: از حضرت رضا ( است، و هر که چیزي را که خداوند نهی فرموده به خدا نسبت دهد، کافر است. ( 4
علیه السّلام شنیدم که میفرمود: خداوند همیشه، عالم، قادر، حیّ قدیم، شنوا و بینا بوده است. ص: 406 به آن
حضرت عرض کردم: اي زاده رسول خدا، گروهی این گونه میگویند: خداوند همیشه با علم؛ عالم بوده، و با قدرت؛ قادر بوده، و
با حیات؛ زنده بود، و با قدم؛ قدیم بوده، و با شنوایی؛ شنوا بوده، و با بینایی؛ بینا بوده است. حضرت رضا علیه السّلام فرمود: هر کس
چنین حرفی بزند و به آن معتقد باشد، در واقع به همراه خدا، به خدایان دیگري قائل شده است، و چنین شخصی از دوستان ما
محسوب نمیشود، سپس فرمود: خداوند همیشه به ذات خود عالم، قادر، حیّ، قدیم، شنوا، بینا بوده است، خداوند والاتر و بالاتر از
292 - و باز حسین بن خالد گوید: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: ( آن است که مشرکین و تشبیهکنندگان میگویند. ( 1
امام .« خداوند آدم را به شکل خودش آفرید » : مردم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روایتی نقل میکنند که آن حضرت فرموده
علیه السّلام فرمود: خدا ایشان را بکشد! ابتداي حدیث را حذف کردهاند، [ماجرا از این قرار است که روزي] رسول خدا صلّی اللَّه
خدا سیماي تو و هر که شبیه تو است را » : علیه و آله بر دو مردي که به هم دشنام میدادند عبور کرد، شنید یکی به دیگري گفت
با شنیدن این دشنام پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرمود: اي ص: 407 بنده خدا این دشنام ،«! قبیح و زشت گرداند
-293 ابراهیم بن أبی محمود گوید: به (1) .« به برادرت مگوي، زیرا که خداوند عزّ و جلّ حضرت آدم را به شکل او آفریده
حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: اي زاده رسول خدا، نظر شما در باره حدیثی که مردم از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نقل
چیست؟. حضرت رضا علیه السّلام فرمود: خدا « خداوند تبارك و تعالی هر شب جمعه به آسمان [دنیا] میآید » : میکنند که فرموده
لعنت کند افرادي را که کلمات را از محلّ خود جابجا و تحریف میکنند، سوگند به خدا، پیامبر چنین سخنی نگفته است، بلکه
خداوند تعالی در ثلث آخر هر شب، و هر شب جمعه از أوّل شب، فرشتهاي را به آسمان دنیا میفرستد و آن فرشته به » : فرمودهاند
فرمان خداوند ندا میکند: آیا درخواستکنندهاي هست تا حاجتش را برآورم؟ آیا توبهکنندهاي هست تا توبهاش را بپذیرم؟ آیا
آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم؟ اي طالب خیر! به این سو بیا، اي طالب شرّ! دست نگهدار! و این فرشته تا طلوع فجر این ندا
این حدیث را پدرم از جدّم و او از پدرانش از ،« را ادامه میدهد و هنگام طلوع فجر به محلّ خود در ملکوت آسمان باز میگردد
294 - محمّد بن سنان گوید: از حضرت رضا علیه (1) قول رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله برایم نقل کرد. ص: 408
السّلام پرسیدم: آیا خداوند قبل از اینکه مخلوقات را بیافریند به نفس خود آگاه بود؟ فرمود: آري. پرسیدم: نفس خود را میدید و
صداي خویش را میشنید؟ فرمود: احتیاجی به این کار نداشت زیرا از خود چیزي درخواست نمیکرد، او خود هستیش و هستیش
خودش است. قدرتش نافذ است لذا نیازي ندارد که نامی براي خود برگزیند، بلکه نامهایی براي خود برگزیده تا دیگران او را به
بود زیرا « علیّ عظیم » آن نامها بخوانند، زیرا اگر با نام خود خوانده نشود، شناخته نمیگردد. اوّلین اسمی که براي خود انتخاب نمود
( این اوّلین نام اوست زیرا او بر همه چیز برتري دارد. ( 2 ،« علیّ عظیم » است، و نامش « اللَّه » از همه چیز برتر است، معنا و واقعیّت او
این گونه بیان داشتند که: روزي که حجابی از نور « روزي که ساق نمایان میشود- قلم: 42 » -295 و آن حضرت در باره آیه کریمه
296 - آن حضرت از ( کنار میرود و أهل ایمان به سجده میافتند ولی پشت منافقین سخت میشود و نمیتوانند سجده کنند. ( 3
سؤال « آنان در آن روز در پس حجاب و پردهاي هستند و پروردگار ص: 409 خود را نمیبینند- مطفّفین: 15 » : آیه
شده و فرمود: صحیح نیست و نمیتوان خداوند را این گونه وصف نماییم که در جایی قرار میگیرد و بندگان در پس حجاب
پروردگارت » : 297 - و از آیه مبارکه ( هستند و او را نمیبینند، بلکه معنی آیه این است که از ثواب پروردگار خویش محرومند. ( 1
صفحه 103 از 174
سؤال شده فرمود: خداوند با رفتن و آمدن وصف نمیشود، خدا برتر از انتقال و « و فرشتگان صفّ بصفّ، آمدند- فجر: 22
298 - و آن حضرت در باره ( جابجایی است، بلکه معنی آیه این است که فرمان پروردگار آمد و فرشتگان صفّ بصفّ بودند. ( 2
فرمود: یعنی آیا « آیا منتظرند که خداوند در پارههاي ابرها و نیز فرشتگان به نزدشان بیایند؟- بقره: 210 » : این آیه سؤال شد که
299 - و در باره آیات مبارکه: ( منتظرند که خداوند ملائکه را در میان ابرها به سراغشان بفرستد، و این گونه نازل شده است. ( 3
آنان فریبکاري و مکر بکار بستند، خدا نیز » : و ،« خداوند آنان را استهزاء میکند- بقره: 15 » : و ،« خدا آنان را مسخره کرد- توبه: 79 »
میخواهند در مورد خدا خدعه و نیرنگ بکار برند، ولی خدا به آنان خدعه میزند- » : و ،« مکر و فریب بکار برد- آل عمران: 54
سؤال شد. فرمود: خداوند نه مسخره میکند نه استهزاء؛ و نه نیرنگ و فریب بکار میبرد، ص: 410 بلکه « نساء: 142
مطابق عمل مسخره و استهزاء و نیرنگ و فریب آنان به ایشان جزا میدهد، خداوند بسیار برتر از آن چیزهایی است که ظالمین
خدا را فراموش کردند، او هم ایشان را فراموش کرد- » : 300 - و آن حضرت علیه السّلام در باره آیه ( میگویند و میپندارند. ( 1
سؤال شد و فرمود: خداوند نه سهو میکند و نه چیزي را فراموش مینماید، بلکه سهو و نسیان مربوط به مخلوقاتی که « توبه: 67
بلکه معنی آیه ،« و پروردگارت فراموش کار نیست- مریم: 64 » : نبودند و خلق شدند است، مگر این آیه را نشنیدهاي که فرموده
چنین است: خداوند، کسانی که او و قیامت را فراموش کردهاند را این گونه جزا میدهد که خودشان را از یاد خودشان میبرد،
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خدا نیز آنان را از یاد خودشان » : همان طور که در جاي دیگر فرموده
،« امروز ایشان را فراموش میکنیم همان طور که آنان؛ چنین روزي را فراموش کردند- اعراف: 51 » : و نیز فرموده ،« برد- حشر: 19
یعنی رهایشان میکنیم همان طور که آنان؛ از آماده شدن براي چنین روزي طفره میرفتند و این کار را ترك کرده بودند، یعنی بر
پس هر که را خدا بخواهد که راه نماید سینه او را » : 301 - و آن حضرت علیه السّلام از آیه مبارکه ( آن ایشان را جزا میدهیم. ( 2
براي [پذیرش] اسلام میگشاید، و هر که را بخواهد که گمراه کند سینه او را تنگ ص: 411 و بسته میگرداند [تا
سؤال شد، در جواب فرمود: هر کس را خدا بخواهد، با ایمانی که « پذیراي حقّ نباشد] که گویی به آسمان بر میشود- انعام: 125
در دنیا داشته به بهشت آخرت راهنمایی کند او را براي تسلیم بودن در برابر خدا و اطمینان به خدا داشتن و آرامش و سکون از
ثوابهایی که خدا وعده داده آماده و راضی میکند تا آرامش خاطر باید، و هر کس را بخواهد، به خاطر کفر و عصیان در این دنیا،
از بهشت آخرت محروم سازد او را دلتنگ و دلسرد مینماید تا در حال کفر؛ دچار شکّ شده و در اعتقاد قلبی مضطرب گردد که
302 - أبو الصّلت ( گویی به آسمان بر میشود، بدینسان خدا پلیدي (مرده دلی و انکار) را بر کسانی که ایمان نمیآورند مینهد. ( 1
و اوست آن که آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید و » : هرويّ گوید: مأمون از حضرت رضا علیه السّلام در باره آیه مبارکه
سؤال نمود. امام علیه السّلام در جواب فرمود: خداوند « عرش او بر آب بود، تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید- هود: 7
تبارك و تعالی عرش، آب و ملائکه را قبل از خلقت آسمانها و زمین آفرید، و ملائکه با توجّه نمودن به خود و عرش و آب، بر
وجود خداوند استدلال میکردند، سپس خداوند عرش خود را بر روي آب قرار داد ص: 412 تا بدین وسیله قدرت
خود را به ملائکه نشان بدهد، تا ملائکه بفهمند که خداوند بر هر کاري توانا است، سپس با قدرت و توانایی خویش، عرش را بلند
کرده و بر فراز آسمانهاي هفتگانه قرار داد، آنگاه، در حالی که بر عرش خود تسلّط و استیلا داشت، آسمانها و زمین را در شش روز
آفرید، هر چند توانایی داشت که در یک چشم بر هم زدن این کار را انجام دهد، لکن آنها را در شش روز آفرید تا با این کار،
آنچه را که در آسمانها و زمین میآفریند، کم کم و یکی یکی به ملائکه نشان دهد تا بوجود آمدن هر یک از آنها، در هر مرتبه،
براي ملائکه، دلیلی باشد بر خداوند، و خداوند، عرش را به خاطر نیاز؛ نیافریده است زیرا او از عرش و تمام مخلوقات بینیاز است،
در مورد ذات حضرت حقّ نمیتوان گفت: بر روي عرش نشسته است زیرا او جسم نیست، خداوند بسیار بسیار برتر و والاتر از
منظور این است که خداوند « تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید » : صفات مخلوقین است. ( 1) امّا در باره این فراز از آیه که
صفحه 104 از 174
آنها را آفرید تا با طاعت و عبادت و تکالیف خود، آنان را بیازماید، امّا نه به عنوان امتحان و آزمایش، زیرا او همیشه همه چیز را
(1) میدانسته است. مأمون گفت: آسوده خاطرم کردي اي أبو الحسن! خدا خاطرت را آسوده بدارد!. ص: 413
و اگر پروردگار تو میخواست هر آینه هر که در زمین است » : سپس به آن حضرت گفت: اي زاده رسول خدا، معنی این آیه
همگیشان یکسره ایمان میآوردند، پس آیا تو مردم را به ناخواه وامیداري تا مؤمن شوند؟ و هیچ کس را توان آن نیست که ایمان
چیست؟ حضرت رضا علیه السّلام با اتّصال سند حدیثی به پدران گرامش از حضرت «99 ، بیاورد مگر به خواست خدا- یونس: 100
أمیر نقل کرد که علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فرمود: مردم مسلمان به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله گفتند: اي رسول خدا، اگر
آن کسانی را که بر ایشان قدرت داشتی، مجبور میکردي مسلمان شوند، تعداد ما زیاد میشد و در مقابل دشمنان نیرومند
میشدیم، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در جواب آنان فرمود: من نمیخواهم با بدعتی که خداوند در آن، دستوري به من
نداده است، خداوند را ملاقات کنم و من کسی نیستم که بخواهم در کاري که به من مربوط نیستم دخالت کنم. سپس خداوند این
و اگر پروردگار تو میخواست هر آینه هر که در زمین است همگیشان یکسره ایمان » آیه را بر او نازل فرمود که: اي محمّد
بر سبیل الجاء و اضطرار در دنیا، همان طور که در هنگام دیدن سختیها، ص: 414 در آخرت، ایمان « میآوردند
میآورند، و اگر این کار را با ایشان انجام میدادم دیگر مستحقّ مدح و ثواب از جانب من نبودند لکن من میخواهم از روي اختیار
آیا تو میخواهی مردم » ، و بدون اجبار ایمان آورند تا مستحقّ احترام و اکرام و نزدیکی به من و جاودانگی در بهشت جاودان باشند
و هیچ کس را توان آن نیست که ایمان بیاورد مگر به » : 1) و امّا این قسمت آیه که ) .« را مجبور کنی که ایمان آورند؟- یونس: 99
به معنی محرومیت از ایمان آوردن بر آنان نیست، بلکه به این معنی است که بدون خواست خدا نمیتوانند ایمان « خواست خدا
آورند، و اذن و خواست خدا، عبارت است از: امر و فرمان او به ایمان آوردن مردم در دنیا که دار تکلیف و تعبّد است و مجبور
نمودن مردم به ایمان در موقعی است که تکلیف و تعبّد از آنان برداشته شود. مأمون گفت: آسوده خاطرم کردي اي أبو الحسن!
آنان که دیدگانشان از یاد من در پوشش بود و شنیدن نمیتوانستند- کهف: » : خدا خاطرت را آسوده بدارد!، حال بفرمایید آیه
یعنی چه؟ فرمود: پوشش چشم؛ مانع از یاد و توجّه قلبی نشده و توجّه با چشم دیده نمیشود، ص: 415 و «101
لیکن خداوند کسانی که ولایت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام را قبول ندارند را به افراد نابینا تشبیه نموده است، زیرا فرمایش رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر ایشان سنگین و دشوار آمد و نمیتوانستند به آن سخنان گوش فرا دهند. مأمون گفت: آسوده خاطرم
303 - ابراهیم بن أبی محمود گوید: از حضرت رضا علیه السّلام در باره ( کردي اي أبو الحسن! خدا خاطرت را آسوده بدارد!. ( 1
سؤال نمودم، آن حضرت فرمود: بر عکس مخلوقات « ایشان را در حالی که نمیبینند در ظلمات رها میکند- بقره: 17 » : آیه مبارکه
را بکار برد، نمیتوان با این الفاظ خداوند را وصف کرد، بلکه وقتی « ترك نمودن » و « رها کردن » که میتوان در باره ایشان الفاظ
میداند که آنان از کفر و ضلالت دست بر نمیدارند، لطف و کمک خویش را از آنان دریغ میدارد و آنان را به حال خودشان
خداوند بر دلها و گوشهاي » : رها میکند که هر کاري بخواهند انجام دهند. راوي گوید: از آن حضرت در باره این آیه پرسیدم
مهري است که بر دل کفّار به جزاي کفرشان نهاده شده است، همان طور که خداوند « ختم » : فرمود ؟« ایشان مهر نهاده است- بقره: 7
بلکه خداوند- به جزاي کفرشان- بر دل آنان مهر نهاده ص: 416 است و در نتیجه جز اندکی، بقیّه » : میفرماید
راوي گوید: از آن حضرت پرسیدم: آیا خداوند بندگانش .« ایمان نخواهند آورد یا همگی ایمانشان ضعیف خواهد بود- نساء: 155
را بر ارتکاب معصیت مجبور میکند؟ فرمود: نه، بلکه ایشان را مخیّر میسازد و مهلت میدهد تا توبه کنند. پرسیدم: آیا بندگانش
پروردگار تو به » : را به کارهایی که توان آن را ندارند، مکلّف میکند؟ فرمود: چگونه چنین کند؛ و حال اینکه خودش میفرماید
سپس آن حضرت علیه السّلام فرمود: پدرم موسی از قول پدرشان جعفر بن محمّد علیهما السّلام .« بندگان ظلم نمیکند- فصّلت: 3
هر کس گمان کند که خداوند بندگانش را بر گناه مجبور میکند و یا بر کارهایی که طاقتش را ندارند مکلّف » : نقل کرده که
صفحه 105 از 174
-304 (1) .« مینماید، گوشت قربانیاش را نخورید، شهادتش را نپذیرید، و پشت سرش نماز نخوانید و از زکات، چیزي به او ندهید
یزید بن عمر گوید: در مرو به خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم و از ص: 417 آن حضرت پرسیدم: از امام
معناي « نه جبر است، نه تفویض، بلکه چیزي است بین دو امر » : صادق علیه السّلام حدیثی براي ما نقل شده که آن حضرت فرموده
این حدیث چیست؟ ( 1) فرمود: هر کس پندارد که خداوند کارهاي ما را انجام میدهد و سپس بخاطر آنها ما را عذاب میکند قائل
به جبر شده، و کسی که پندارد خداوند مسأله خلق و رزق و روزي دادن به مخلوقات را به امامان علیهم السّلام واگذار نموده است؛
قائل به تفویض شده، و قائل به جبر کافر است و قائل به تفویض مشرك. عرض کردم: اي زاده رسول خدا، چیزي بین دو امر یعنی
چه؟ فرمود: یعنی راه باز است که آنچه را خدا دستور داده انجام دهند، و آنچه را نهی فرموده ترك کنند. پرسیدم: مگر در این
مورد (اعمال بندگان) مشیّت و اراده خداوند جاري نیست؟ فرمود: امّا در مورد طاعات، عبارت است از: دستور و رضایت خداوند به
آن عمل و یاري نمودن ایشان در انجام آن است، و اراده و مشیّت خدا در مورد معاصی عبارت از نهی کردن و خشمگین بودن از
دارد؟ « قضاء » آن عمل و یاري نکردن بندگان در انجام آن. ص: 418 پرسیدم: آیا خداوند در مورد اعمال بندگان
فرمود: آري، هیچ فعلی را بندگان از خیر و شرّ انجام ندهند مگر اینکه خداوند در مورد آن کار؛ قضائی دارد. پرسیدم: معنی این
قضاء چیست؟ فرمود: اینکه خداوند حکم میکند آن ثواب و عقابی که در دنیا و آخرت به خاطر اعمالشان مستحقّ آن هستند به
305 - و نقل است که نزد آن حضرت علیه السّلام سخن از جبر و تفویض بمیان آمد، پس فرمود: آیا ( ایشان داده شود. ( 1
میخواهید در این مورد، اصلی را بشما آموزش دهم که هیچ وقت دچار اختلاف نشوید و با هر کس بحث کردید پیروز شوید؟
گفتیم: اگر صلاح است بفرمایید. فرمود: خداوند با اجبار بندگان اطاعت نشود، و اگر آدمیان نیز نافرمانی میکنند از این بابت
نیست که بر خداوند غلبه پیدا کردهاند، و در عین حال او بندگان خود را به حال خویش رها نکرده است. او خود مالک همان
چیزهایی است که به آنان عطا فرمود، و نیز نسبت به آنچه آنان را در آن مورد توانا ساخته، قادر و توانا است، اگر مردم، تصمیم به
اطاعت خدا گیرند، خداوند مانعشان نخواهد شد و اگر تصمیم به معصیت و نافرمانی بگیرند، اگر بخواهد از آنان جلوگیري میکند
ولی اگر از کار آنان جلوگیري نکرد و آنان مرتکب معصیت شدند، او ایشان را به گناه نینداخته است، سپس آن حضرت علیه
السّلام ادامه فرمود: ص: 419 هر کس حدود این گفتار را دریابد و مراعات کند، بر هر مخالفی در این موضوع
306 - حسین بن خالد گوید: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: اي زاده رسول خدا، مردم، بخاطر ( چیره و غالب گردد. ( 1
روایاتی که از پدرانتان نقل شده، ما را قائل به جبر و تشبیه میدانند. حضرت فرمود: اي پسر خالد، بگو ببینم آیا اخباري که از
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله در مورد جبر و تشبیه روایت شده بیشتر است یا اخباري که از پدرانم روایت شده؟ عرض کردم: البتّه
آنچه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نقل شده بیشتر است. فرمود: بنا بر این باید بگویند خود آن حضرت نیز قائل به جبر و تشبیه
بوده است!!. گفتم: آنان معتقدند رسول خدا هیچ از آن سخنان را نگفته بلکه به او افترا زدهاند. فرمود: پس بگویند پدرانم نیز هیچ
کدام را نگفتهاند بلکه بر ایشان افترا زدهاند! سپس فرمود: هر که قائل به جبر و تشبیه باشد کافر و مشرك است، و ما از ایشان در دنیا
و آخرت بیزاریم، اي پسر خالد، اخبار جبر و تشبیه را غلات که عظمت خدا را ص: 420 کوچک دانستهاند از قول
ما جعل کردهاند، هر کس آنان را دوست بدارد ما را دشمن داشته و هر که آنان را دشمن بدارد ما را دوست داشته است، و هر که
با ایشان دوستی نماید، با ما دشمنی کرده، و هر که با ایشان دشمنی کند با ما دوستی نموده است، هر که با ایشان رابطه برقرار کند
با ما قطع رابطه کرده و هر که با ایشان قطع رابطه کند با ما مرتبط شده است، هر کس به ایشان بدي کند به ما نیکی کرده و هر که
به آنان نیکی کند به ما بدي نموده، هر که ایشان را گرامی بدارد بما اهانت نموده و هر که به ایشان اهانت کند ما را احترام کرده،
هر که ایشان و اقوالشان را قبول کند ما را ردّ کرده، و هر که ایشان را ردّ کند ما را پذیرفته است، هر که به آنان احسان کند به ما
بدي کرده و هر که به آنان بدي کند به ما احسان نموده، هر که آنان را تصدیق کند ما را تکذیب کرده و هر که آنان را تکذیب
صفحه 106 از 174
کند ما را تصدیق نموده است، و هر که به آنان چیزي عطا کند ما را محروم نموده و هر که به آنان چیزي ندهد در واقع به ما عطا
کرده! اي پسر خالد، هر کس از شیعیان ما باشد نباید از میان آنان براي خود دوست و یاوري انتخاب کند. ص: 421
« و بر دیگر از أهل شقاق «1» و رئیس صابئین » « احتجاج حضرت رضا علیه السّلام بر أهل کتاب و مجوس »
-307 حسن بن محمّد (1) « و بر دیگر از أهل شقاق «1» و رئیس صابئین » « احتجاج حضرت رضا علیه السّلام بر أهل کتاب و مجوس »
نوفلیّ گوید: وقتی حضرت رضا علیه السّلام بر مأمون وارد شدند، خلیفه به فضل بن سهل دستور داد تا علماي ادیان و متکلّمین مثل
رأس- الجالوت، رؤساي صابئین، هربذ بزرگ، و زردشتیها، عالم رومیان و علماي علم کلام را گرد هم آورده تا ،«2» جاثلیق
گفتار و عقائد حضرت رضا و نیز اقوال آنان را بشنود. فضل بن سهل نیز آنان را فرا خواند و مأمون را از حضور ایشان با خبر
ساخت، خلیفه نیز دستور داد همه را نزد او حاضر کنند، و پس از خوش آمد گویی به ایشان گفت: شما را براي کار خیري
فراخواندهام، مایلم با پسر عمویم که از مدینه به اینجا آمده مناظره کنید، فردا أوّل وقت به اینجا بیایید و کسی از این دستور سرپیچی
1) ایشان نیز اطاعت کرده و گفتند: اي امیر المؤمنین به خواست خدا فردا أوّل وقت در این محلّ ) نکند. ص: 422
حاضر خواهیم شد. نوفلیّ گوید: ما نزد آن حضرت سرگرم صحبت بودیم که ناگاه یاسر؛ خادم آن حضرت وارد شده و گفت:
سرور من! أمیر المؤمنین به شما سلام رسانده و فرمود: برادرت قربانت شود! دانشمندان مذاهب مختلف، و علماي علم کلام، همگی
نزد من حضور دارند، آیا مایلید نزد ما آمده و با ایشان به بحث و گفتگو پردازید؟ و گر نه خود را به زحمت نینداخته در صورت
تمایل ما به خدمت شما بیاییم. حضرت فرمود: به او سلام برسان و بگو متوجّه منظور شما شدم، به خواست خدا فردا صبح خواهم
آمد. راوي ادامه داد: هنگامی که یاسر رفت، آن حضرت رو بمن کرده فرمود: اي نوفلیّ، تو عراقیّ هستی و أهل عراق طبع ظریف و
(1) نکتهسنجی دارند، نظرت در باره این گردهمایی از علماي ادیان و أهل شرك توسّط مأمون چیست؟ ص: 423
گفتم: او قصد آزمودن شما را دارد، و کار نامطمئنّ و خطرناکی کرده است، حضرت فرمود: چطور؟ گفتم: متکلّمین و أهل بدعت؛
مثل علما نیستند، چون عالم؛ مطالب درست و صحیح را انکار نمیکند، ولی ایشان همه؛ أهل انکار و مغالطهاند، اگر بر اساس
وحدانیّت خدا با ایشان بحث کنید، خواهند گفت: وحدانیّتش را ثابت کن، و اگر بگوئید: محمّد صلّی اللَّه علیه و آله رسول خدا
است، میگویند: رسالتش را ثابت کن، سپس مغلطه میکنند، و باعث میشوند خود شخص؛ دلیل خود را باطل کند و دست از
حرف خویش بردارد، قربانت گردم، از ایشان بر حذر باشید و خود را مواظبت کنید!. حضرت ضمن تبسّمی فرمود: اي نوفلیّ، آیا
ترس آن داري ایشان دلائل مرا باطل کرده و مجابم سازند؟! گفتم: نه بخدا، در باره شما چنین هراسی ندارم و امیدوارم خداوند شما
را بر ایشان پیروز فرماید. فرمود: اي نوفلیّ، میخواهی بدانی مأمون چه وقت از این کار پشیمان خواهد شد؟ گفتم: آري، الاحتجاج،
1) فرمود: وقتی که نظاره کند که با أهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با أهل زبور با زبورشان و ) ج 2، ص: 424
با صابئین با عبري و با زردشتیان به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقهاي از علما بزبان خودشان بحث میکنم، و آنگاه که همه
را مجاب کردم و در بحث بر همه چیره شدم و تمام ایشان سخنم را پذیرفتند، مأمون درخواهد یافت آنچه بدنبال آن میباشد
درخور او نیست، در این زمان است که او پشیمان خواهد شد، لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم. باري بامدادان، فضل بن سهل
نزد او آمده و گفت: فدایت شوم، پسر عموي شما منتظر است، و تمام علما و دعوتشدگان حاضرند، کی تشریف میآورید؟
حضرت فرمود: شما زودتر بروید، من هم بخواست خدا خواهم آمد. سپس وضوء گرفته، و مقداري سویق (نوعی خوراکی از قبیل
آش یا حلیم است) میل فرموده و قدري نیز به ما دادند، آنگاه همه خارج شده نزد مأمون رسیدیم، مجلس پر از جمعیّت بود و محمّد
ابن جعفر (عموي آن حضرت) به همراه گروهی از سادات و نیز فرماندهان لشکر در آن مجلس حضور داشتند. ص:
1) وقتی آن حضرت وارد شدند، مأمون و محمّد بن جعفر و تمام سادات حاضر در مجلس به احترام امام رضا علیه السّلام ) 425
صفحه 107 از 174
برخاستند، حضرت و مأمون نشستند ولی بقیّه همان طور ایستاده بودند تا اینکه خلیفه دستور نشستن داد، و مأمون مدّتی با آن
حضرت گرم صحبت شد، سپس رو به جاثلیق کرده گفت: اي جاثلیق، این فرد علیّ بن موسی بن جعفر؛ پسر عمویم، و از اولاد
فاطمه- دخت پیامبرمان- و علیّ بن أبی طالب- صلوات اللَّه علیهم- میباشد، میل دارم با او صحبت کنی و بحث نمایی و حجّت
آوري و انصاف را رعایت کنی. جاثلیق گفت: اي أمیر المؤمنین، چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال میکند که من آن
را قبول ندارم، و به گفتار پیامبري احتجاج میکند که من به او ایمان ندارم؟ امام فرمود: اي مرد مسیحی، اگر از انجیل برایت دلیل
بیاورم آیا میپذیري؟ جاثلیق گفت: مگر میتوانم آنچه انجیل فرموده ردّ کنم؟ بخدا قسم بر خلاف میل باطنیام آن را قبول خواهم
کرد. امام فرمود: اکنون، هر چه میخواهی سؤال کن و جوابت را بگیر. پرسید: در باره نبوّت عیسی و کتابش چه عقیده داري؟ آیا
1) امام فرمود: من به نبوّت عیسی و کتابش و به آنچه امّتش را بدان بشارت داده و ) منکر آن دو هستی؟ ص: 426
حواریّون نیز آن را قبول کردهاند ایمان دارم و به عیسایی که به نبوّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و کتاب او ایمان نداشته و امّت
خود را به او بشارت نداده؛ کافرم. جاثلیق گفت: مگر هر حکمی نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟ امام فرمود: آري، او گفت: پس دو
گواه عادل از غیر همدینان خود که مسیحیان نیز او را قبول داشته باشند معرّفی فرما، و از ما نیز از غیر همدینانت دو شاهد عادل
بخواه. امام فرمود: اکنون کلام به انصاف راندي، آیا فردي که نزد حضرت مسیح داراي مقام و منزلتی بود قبول داري؟ جاثلیق
گفت: این شخص عادل کیست؛ نامش را بگو؟ امام فرمود: نظرت در باره یوحنّا دیلمی چیست؟ جاثلیق گفت: به به!! نام محبوبترین
شخص نزد مسیح را بردي! امام فرمود: تو را سوگند میدهم آیا در انجیل نیامده که یوحنّا گفت: مسیح مرا به کیش محمّد عربی
آگاه نمود و بشارت داد که بعد از او خواهم آمد و من نیز به حواریّون مژده دادم و آنان به او ایمان آوردند؟ ص:
1) جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح این طور نقل کرده و نبوّت مردي را بشارت داده و هم به أهل بیت و وصیّ ) 427
او مژده داده، ولی معیّن نکرده که این ماجرا چه وقت اتّفاق خواهد افتاد و ایشان را براي ما معرّفی نکرده است تا ایشان را بشناسیم.
امام فرمود: اگر فردي که بتواند انجیل بخواند را در اینجا حاضر کنم و مطالب مربوط به محمّد و أهل بیت و امّت او را برایت
تلاوت کند آیا ایمان میآوري؟ جاثلیق گفت: سخن نیکی است، آن حضرت نیز ضمن احضار نسطاس رومی او را فرمود: سفر سوم
را تا چه حدّي در حفظ داري؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ میباشم، سپس رو به رأس الجالوت نموده و فرمود: «1» انجیل
آیا انجیل خواندهاي؟ گفت: آري، امام فرمود: من سفر سوم را میخوانم، اگر در آنجا مطلبی در باره محمّد و أهل بیت او- علیهم
السّلام و امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبی در این باره نبود، شهادت ندهید، سپس امام علیه السّلام ضمن خواندن سفر سوم تا
به ذکر پیامبر رسید؛ توقّف کرده فرمود: ص: 428 اي نصرانی تو را به حقّ مسیح و مادرش قسم، آیا دریافتی که من
عالم به انجیل میباشم؟ گفت: آري، ( 1) سپس مطلب مربوط به محمّد و أهل بیت و امّتش را تلاوت فرمود، گفت: حال چه
میگویی؟ این عین سخن مسیح علیه السّلام است، اگر مطالب انجیل را تکذیب کنی، موسی و عیسی علیهما السّلام را تکذیب
کردهاي و اگر این مطلب را منکر شوي، قتل تو واجب است، زیرا به خدا و پیامبر و کتاب خود کافرشدهاي، جاثلیق گفت: مطلبی را
که از انجیل برایم روشن شود انکار نمیکنم، بلکه بدان اذعان دارم. امام فرمود: شاهد بر اقرار او باشید!. امام ادامه داد: هر چه
میخواهی سؤال کن. جاثلیق گفت: حواریّون حضرت مسیح و نیز علماي انجیل چند نفر بودند؟ حضرت رضا علیه السّلام فرمود: از
،« أج » خوب کسی پرسیدي؛ حواریّون دوازده نفر و عالم و برترشان ألوقا بود. و علماي مسیحیان سه نفر بودند: یوحنّاي اکبر در
و یوحنّا دیلمیّ در رجّاز و مطالب مربوط به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و أهل ،« قرقیسیا » ص: 429 یوحنّا در
( بیت و امّت او نزد وي بوده و هم او بود که امّت عیسی و بنی اسرائیل را به نبوّت حضرت محمّد و أهل بیت و امّتش، مژده داد. ( 1
سپس فرمود: اي مسیحی، قسم به خدا ما به عیسایی که به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله مؤمن بود، ایمان داریم، و نسبت به عیساي شما
ایرادي نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی نماز و روزه او! جاثلیق گفت: بخدا سوگند، دانش خود را تباه ساخته و خود را تضعیف
صفحه 108 از 174
نمودي، میپنداشتم تو عالمترین فرد در بین مسلمین هستی! امام فرمود: مگر چطور شده؟ جاثلیق گفت: شما معتقدي که عیسی
ضعیف بود و کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند و حال آنکه آن حضرت حتّی یک روز هم بدون روزه سپري نساخته و یک
شب نیز بخواب نرفت، و همیشه روزها روزه بود و شبها شب زندهدار! امام فرمود: براي نزدیکی و تقرّب به چه کسی روزه میگرفت
1) امام فرمود: اي نصرانیّ از تو سؤالی ) و نماز میخواند؟! جاثلیق نتوانست جوابی دهد و ساکت ماند!!. ص: 430
دارم، جاثلیق گفت: بفرمایید، اگر بدانم جواب میدهم، امام فرمود: چرا قبول نداري که عیسی با اذن خدا مردهها را حیات
میبخشید؟ جاثلیق گفت: زیرا احیاکننده مردگان و شفا دهنده کوران و مبتلا به پیسی چنین کسی معبود و شایسته پرستیدن است.
نیز اعمال مانند کارهاي عیسی انجام میداد، او بر آب راه میرفت و مرده را حیات میبخشید، و نابینا و بیمار « یسع » : امام فرمود
پیامبر نیز همچون عیسی بن- مریم « حزقیل » پیسی را شفا میداد، ولی امّتش وي را خدا ندانسته و هیچ کس وي را پرستش نکرد، و
مرده زنده کرد؛ سی و پنج هزار نفر را پس از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده کرد. سپس آن حضرت رو به رأس الجالوت
کرده فرمود: آیا ماجراي این تعداد از جوانان بنی اسرائیل را در تورات دیدهاي؟ بختنصّر ایشان را از بین اسیران بنی اسرائیل که در
وقت حمله به بیت المقدّس اسیر شده بودند برگزیده و به بابل برد، خداوند نیز وي را به سوي ایشان فرستاد و او آنان را زنده نمود،
این مطلب در تورات موجود است و هر کدام ص: 431 از شما انکار کند کافر است. ( 1) رأس الجالوت گفت: این
ماجرا را شنیدهام، و از آن باخبرم. امام فرمود: صحیح است، اکنون نیک دقّت کن و بنگر آیا این سفر از تورات را صحیح
میخوانم؟ سپس آن حضرت آیاتی از تورات را بر ما تلاوت نمود، یهودي با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با شگفتی، جسم
خود را به راست و چپ حرکت میداد، سپس رو به جاثلیق کرده پرسیدند: آیا اینها پیش از عیسی بودهاند یا عیسی پیش از آنان؟
جاثلیق گفت: آنان پیش از عیسی بودهاند، فرمود: قریش همگی نزد آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله آمده و خواستند که آن جناب
مردههایشان را زندهکند، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله؛ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام را همراه ایشان به صحراء (قبرستان) فرستاده
و فرمود: در آنجا با صداي بلند افرادي را که اینان خواهان زندهشدنشان هستند صدا بزن و تک تک نام ایشان را ببر و بگو: محمّد
1) پس همه برخاسته، خاکهاي سرشان را میتکاندند، و ) رسول خدا میگوید: به اذن خدا برخیزید! ص: 432
مردان قریش نیز از ایشان در باره امورشان پرسش میکردند و در ضمن گفتند: محمّد پیامبر شده است، مردگان از خاك برخاسته
گفتند: اي کاش، ما نیز وي را دریافته به او ایمان میآوردیم، و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نیز افراد نابینا یا مبتلا به پیسی و
دیوانگان را شفا داده است، با حیوانات، پرندگان جنّ و شیاطین صحبت کرده است، ولی ما آن حضرت را خدا نمیدانیم، و در عین
حال منکر فضائل این دسته از پیامبران نیستیم، شما که عیسی را معبود خود میخوانید، باید دو پیامبر: یسع و حزقیل را نیز معبود خود
بدانید، زیرا آن دو نیز نظیر عیسی مردگان را زنده میکردند، و معجزات دیگر او را نیز انجام میدادند. و همچنین تعدادي از بنی
اسرائیل که به هزاران نفر میرسیدند، از بیم طاعون از دیار خود خارج شدند، ولی خداوند جان ایشان را در یک لحظه گرفت، أهل
آن دیار، اطراف آن مردگان حصاري کشیدند و آنان را به همان حال رها کردند تا استخوانهایشان پوسید، روزي یکی از انبیاء بنی
اسرائیل از آنجا عبور میکرد، از کثرت استخوانهاي پوسیده به شگفت آمد، خداوند به او وحی فرمود که: آیا میل داري ایشان را
1) پس ) براي تو زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنی؟ گفت: آري، اي پروردگار من. ص: 433
خداوند وحی فرستاد که ایشان را صدا بزن، او نیز چنین ندا کرد: اي استخوانهاي پوسیده! به فرمان خدا برخیزید! در یک آن همه
زنده شده و با تکاندن خاك از سر خود برخاستند. و دیگر حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام وقتی پرندگانی را گرفته و تکّه تکّه
نمود، و هر قسمت را بر روي کوهی قرار داد؛ سپس همه را خواند و زنده شدند و به سوي او آمدند. و همچنین حضرت موسی علیه
السّلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنی اسرائیل انتخاب کرده بود وقتی به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیدهاي، او را به ما نیز
ما کلام تو را تصدیق نمیکنیم مگر اینکه آشکارا خدا را » : نشان بده، او گفت: من او را ندیدهام، ولی ایشان اصرار کرده گفتند
صفحه 109 از 174
در نتیجه صاعقهاي آنان را سوزاند و نابود ساخت. و موسی تنها ماند و به خداوند عرض کرد: خداوندا! من هفتاد ،« ببینیم- بقره: 55
تن از بنی اسرائیل را برگزیدم و همراه خود آوردم، و اکنون تنها برمیگردم، چطور امکان دارد قوم من سخنانم را در این واقعه
بپذیرند؟ اگر میخواستی؛ هم من و هم ایشان را قبلًا از بین میبردي، آیا ما را بخاطر کار بیخردان هلاك میسازي؟، خدا نیز ایشان
1) [سپس امام افزود:] هیچ یک از مواردي را که برایت ذکر کردم ) را پس از مرگشان زنده نمود. ص: 434
نمیتوانی ردّ کنی، زیرا همگی مضمون آیاتی از تورات، انجیل، زبور و قرآن است، اگر هر کس که مرده زنده میکند و نابینایان و
مبتلایان به پیسی و دیوانگان را شفا میدهد، خدا باشد، پس اینها را هم خدا بدان، حال، چه میگویی؟ جاثلیق گفت: بله، حرف،
حرف شماست، معبودي جز اللَّه نیست!!. سپس امام علیه السّلام به رأس الجالوت فرمود: تو را به ده آیهاي که بر حضرت موسی
آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شتر سوار، » : نازل شد سوگند میدهم که آیا خبر محمّد و امّتش در تورات، موجود هست؟ که
بیایند، و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند، تسبیحی جدید در معبدهایی جدید، در آن روزگار، بنی اسرائیل باید به سوي ایشان و
به سوي پادشاه ایشان روان شوند تا دلهاشان آرام گیرد، چون آنان شمشیرهایی بدست دارند که توسّط آن از کفّار در گوشه و
آیا این مطلب، همین طور در تورات مکتوب نیست؟ رأس الجالوت گفت: آري، ما نیز آن را همین « کنار زمین انتقام میگیرند
تا چه حدّ آشنایی؟ گفت: حرف به « شعیا » 1) سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب ) گونه در تورات یافتهایم. ص: 435
اي مردم، من تصویر آن شخص سوار » : حرفش را میدانم. سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفتههاي اوست
آن دو ؟« بر درازگوش را دیدم در حالی که لباسهایی از نور بر تن داشت و آن شتر سوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بود
من به سوي » : جواب دادند: بله، شعیا این گونه گفته است. امام فرمود: آیا با این گفته عیسی علیه السّلام در انجیل آشنا هستید
و اوست که به نفع من و به حقّ ص: 436 «1» خداي شما و خداي خودم خواهم رفت، و فارقلیطا خواهد آمد
شهادت خواهد داد همان طور که من براي او شهادت دادم، و اوست که همه چیز را براي شما تفسیر خواهد کرد، و اوست که
1) جاثلیق گفت: هر چه از انجیل ) .« رسوائیهاي امّتهاي را آشکار خواهد کرد، و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست
بخوانی آن را قبول داریم. امام فرمود: آیا قبول داري این مطلب در انجیل موجود است؟ گفت: آري. حضرت افزود: آن زمان که
انجیل نخست را گم کردید، آن را نزد چه کسی یافتید و چه کسی این انجیل را براي شما وضع کرد؟. جاثلیق گفت: ما فقطّ یک
روز انجیل را گم کردیم و سپس آن را تر و تازه یافتیم، یوحنّا و متّی آن را براي ما پیدا کردند. فرمود: چقدر نسبت به قصّه این
انجیل و علماي آن بیاطّلاع هستی؟ اگر این مطلب ص: 437 همان طور باشد که تو میگویی، پس چرا در مورد
انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلی است که امروزه در دست دارید، اگر مثل روز نخست بود که در آن
دچار اختلاف نمیشدید، ولی من مطلب را برایت روشن میکنم: آن زمان که انجیل نخست گم شد، مسیحیان نزد علماي خود
گرد آمده و گفتند: عیسی بن مریم کشته شده و انجیل را نیز گم کردهایم، شما علما نزد خود چه دارید؟ الوقا و مرقابوس و یوحنّا و
متّی گفتند: ما انجیل را از حفظ هستیم و هر روز یک شنبه یک سفر از آن را براي شما خواهیم آورد، محزون نباشید و کنیسهها را
خالی نگذارید، هر یک شنبه، یک سفر از آن را براي شما خواهیم خواند تا تمام انجیل را گرد آوریم. ( 1) سپس آن حضرت
فرمود: الوقا، مرقابوس، یوحنّا و متّی نشستند و این انجیل را پس از گم شدن انجیل نخست براي شما نگاشتند، و این چهار نفر
شاگرد شاگردان اوّلین بودند، آیا این مطلب را میدانستی؟ جاثلیق گفت: این مطلب را تا به حال نمیدانستم، و از برکت آگاهی
شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد، و مطالب دیگري را که تو میدانستی از شما شنیدم، قلبم شهادت میدهد که آنها همه
1) امام فرمود: به نظر تو، گواهی این افراد چطور است؟ ) حقّ است، از فرمایشات شما بسیار استفاده کردم. ص: 438
جاثلیق گفت: گواهی اینان قابل قبول میباشد، اینان علماي انجیل هستند و هر چه را تأیید کنند و بدان شهادت دهند حقّ و درست
است. امام علیه السّلام به مأمون و أهل بیتش و سایر حضّار فرمود: شما گواه باشید، گفتند: ما گواهیم، سپس به جاثلیق فرمود: تو را
صفحه 110 از 174
به حقّ پسر (عیسی) و مادرش (مریم علیهما السّلام) سوگند میدهم، آیا میدانی که متّی گفته است: مسیح، فرزند داود بن ابراهیم
بن اسحاق بن- یعقوب بن یهوذا بن خضرون است و مرقابوس در باره اصل و نسب عیسی بن مریم علیهما السّلام گفته است: او
خدا است که خداوند او را در جسد انسانی قرار داد و به صورت انسان درآمد، و الوقا گفته است: عیسی بن مریم علیهما « کلمه »
السّلام و مادرش انسانهایی بودند از خون و گوشت که روح القدس در آنان حلول کرد، و در ضمن قبول داري که از قسمتی از
اي حواریّون، براستی و صداقت برایتان میگویم: تنها کسی میتواند به آسمان صعود کند که از همان » : مطالب این است که فرموده
نظرت راجع به این کلام چیست؟ ،« جا آمده باشد جز راکب شتر؛ خاتم الأنبیاء، که او به آسمان صعود میکند و فرود میآید
1) جاثلیق گفت: این سخن عیسی است و ما آن را انکار نمیکنیم، امام فرمود: نظرت در باره شهادت و ) ص: 439
گواهی الوقا، مرقابوس و متّی در باره عیسی و اصل و نسب او چیست؟ جاثلیق گفت: به عیسی افتراء زدهاند، امام علیه السّلام به
حاضران فرمود: مگر او هم اکنون پاکی و صداقت ایشان را تأیید نکرد و نگفت آنان علماي انجیل هستند و گفتارشان کاملًا حقّ و
حقیقت است؟ جاثلیق گفت: اي عالم أهل اسلام، میل دارم مرا در مورد این چهار تن معاف داري، امام فرمود: قبول است، تو را
معاف کردیم، حال هر چه میخواهی پرسش کن. جاثلیق گفت: بهتر است دیگري سؤال کند، سوگند به حقّ مسیح که من فکر
نمیکردم در علماي مسلمین کسی مثل شما وجود داشته باشد. امام رو به رأس الجالوت کرده فرمود: اکنون، من از تو پرسش کنم
یا تو میپرسی؟ گفت: من میپرسم، و تنها جوابی را قبول میکنم که یا از تورات باشد یا از انجیل و یا از زبور داود، یا صحف
1) امام فرمود: پاسخی را از من نپذیر مگر اینکه از تورات موسی یا انجیل عیسی و یا ) ابراهیم و موسی. ص: 440
زبور داود باشد. رأس الجالوت گفت: از کجا نبوّت محمّد را اثبات میکنی؟ امام فرمود: یهودي! موسی بن عمران، عیسی بن مریم،
داود خلیفه خدا در زمین، به نبوّت او گواهی دادهاند. رأس الجالوت گفت: گفته موسی بن عمران را ثابت کن، امام فرمود: مگر
پیامبري از برادران شما خواهد آمد، او را تصدیق کرده و از وي » : قبول نداري که موسی به بنی اسرائیل سفارش نموده و گفت
حال اگر خویشاوندي بین اسرائیل (یعقوب) و اسماعیل و رابطه بین آن دو را از طرف ابراهیم علیه السّلام میدانی، ،« اطاعت نمائید
آیا قبول داري که بنی اسرائیل برادرانی غیر از فرزندان اسماعیل نداشتند؟ رأس الجالوت گفت: آري، این همان گفته حضرت
موسی است و ما آن را ردّ نمیکنیم، فرمود: آیا از برادران بنی اسرائیل پیامبري غیر از محمّد صلّی اللَّه علیه و آله آمده؟ گفت: نه.
1) فرمود: آیا از نظر شما این مطلب صحیح نیست؟ گفت: آري صحیح است، ولی دوست دارم صحّت ) ص: 441
نور از جانب طور سینا آمد و » : آن را از تورات برایم ثابت کنی، امام فرمود: آیا منکر این مطلب هستی که تورات به شما میگوید
رأس الجالوت گفت: با این کلمات آشنا هستم ولی تفسیر آن را ؟« از کوه ساعیر بر ما درخشید و از کوه فاران بر ما آشکار گردید
اشاره به وحی خداوند است که در کوه طور سینا « نور از جانب طور سینا آمده » نمیدانم. امام فرمود: من برایت خواهم گفت، جمله
اشاره به کوهی است که خداوند در آن بر عیسی بن مریم « از کوه ساعیر بر ما درخشید » : بر موسی علیه السّلام نازل کرد، و جمله
اشاره به کوهی از کوههاي مکّه است که فاصلهاش تا مکّه « از کوه فاران بر ما آشکار گردید » علیهما السّلام وحی فرمود، و جمله
دو سوار را میبینم که زمین برایشان » : یک یا دو روز میباشد، و شعیاي پیامبر طبق گفته تو و دوستانت در تورات گفته است
سوار بر درازگوش و سوار بر شتر کیستند؟ ،« میدرخشد، یکی از آنان سوار بر درازگوشی است و آن دیگري سوار بر شتر
1) رأس الجالوت گفت: آنان را نمیشناسم، ایشان را معرّفی کن، امام فرمود: آنکه بر درازگوش سوار ) ص: 442
است؛ عیسی است و آن شتر سوار محمّد صلّی اللَّه علیه و آله، آیا این مطلب تورات را منکر هستی؟ گفت: نه، انکار نمیکنم. امام
علیه السّلام پرسید: آیا حیقوق پیامبر را میشناسی؟ گفت: بله، میشناسم. امام فرمود: حیقوق چنین گفته است- و کتاب شما نیز
آورد و آسمانها از تسبیح گفتن محمّد و امّتش پر شده است، سوارانش را بر « بیان » همین مطلب را میگوید-: خداوند از کوه فاران
دریا و خشکی سوار میکند- و کنایه از تسلّط امّت اوست بر دریا و خشکی-، بعد از خرابی بیت المقدّس کتابی جدید براي ما
صفحه 111 از 174
میآورد- و منظور از کتاب فرقان است- آیا به این مطالب ایمان داري؟ رأس الجالوت گفت: این مطالب را حیقوق گفته است و ما
خداوندا! برپاکننده سنّت بعد از فترت را » : منکر آن نیستیم. امام فرمود: داود در زبورش- که تو نیز آن را میخوانی گفته است
آیا پیامبري غیر از محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را میشناسی که بعد از دوران فترت، سنّت را احیاء و برپا کرده باشد؟! ،« مبعوث کن
1) رأس الجالوت گفت: این سخن داود است و آن را قبول دارم، منکر نیستم، ولی منظور او عیسی بوده ) ص: 443
است و روزگار عیسی همان دوران فترت است، امام فرمود: تو نمیدانی و اشتباه میکنی، عیسی با سنّت تورات مخالفت نکرد بلکه
پس زن نیکوکار » : موافق آن سنّت و روش بود تا آن هنگام که خداوند او را به نزد خود بالا برد، و در انجیل چنین آمده است
میرود و فارقلیطا بعد از او خواهد آمد و او کسی است که سنگینیها و سختیها را آسان کرده و همه چیز را برایتان تفسیر میکند،
و همان طور که من براي او شهادت میدهم او نیز براي من شهادت میدهد، من امثال را براي شما آوردم، او تأویل را برایتان
آیا به این مطلب در انجیل ایمان داري؟ گفت: بله، آن را انکار نمیکنم. امام فرمود: اي رأس الجالوت، از تو در باره ،« خواهد آورد
پیامبرت موسی بن عمران میپرسم، گفت: بفرمائید، فرمود: چه دلیلی بر نبوّت موسی هست؟ مرد یهودي گفت: معجزاتی آورد که
1) امام فرمود: مثل چه چیز؟ گفت: مثل شکافتن دریا و تبدیل کردن عصا به ) انبیاي پیشین نیاورده بودند، ص: 444
مار و ضربه زدن به سنگ و روان شدن چند چشمه از آن، ید بیضاء و نیز آیات و نشانههایی که دیگران قدرت بر آن نداشتند و
ندارند، امام فرمود: در مورد اینکه دلیل موسی بر حقّانیّت دعوتش این بود که کاري کرد که دیگران نتوانستند انجام دهند، درست
میگویی، حال، هر کس که ادّعاي نبوّت کند سپس کاري انجام دهد که دیگران قادر به انجام آن نباشند آیا تصدیقش بر شما
واجب نیست؟ گفت: نه، زیرا موسی به خاطر قرب و منزلتش نزد خداوند، نظیر نداشت و هر کس که ادّعاي نبوّت کند، بر ما واجب
نیست که به او ایمان بیاوریم، مگر اینکه معجزاتی مثل معجزات موسی داشته باشد، امام فرمود: پس چگونه به انبیائی که قبل از
ید » موسی علیه السّلام بودند ایمان دارید و حال آنکه آنان دریا را نشکافتند و از سنگ، دوازده چشمه ایجاد نکردند، و مثل موسی
نداشتند، و عصا را به مار تبدیل نکردند، ( 1) یهودي گفت: من که گفتم، هر گاه براي اثبات « ص: 445 بیضاء
نبوّتشان معجزاتی بیاورند- هر چند غیر از معجزات موسی باشد- تصدیقشان واجب است. امام فرمود: پس چرا به عیسی بن مریم
ایمان نمیآوري؟ با اینکه او مرده زنده میکرد و افراد نابینا و مبتلا به پیسی را شفا میداد و از گل؛ پرندهاي گلی میساخت و در
آن میدمید و آن مجسّمه گلی به اذن خداوند به پرندهاي زنده تبدیل میشد؟ رأس الجالوت گفت: میگویند که او این کارها را
انجام میداد، ولی ما ندیدهایم، امام فرمود: آیا معجزات موسی را دیدهاي؟ آیا اخبار این معجزات از طریق افراد قابل اطمینان به شما
نرسیده است؟ گفت: بله، همین طور است، امام فرمود: بسیار خوب، همچنین در باره معجزات عیسی اخبار متواتر براي شما نقل
، شده، پس چرا موسی را تصدیق کردید و به او ایمان آوردید ولی به عیسی ایمان نیاوردید؟ مرد یهودي جوابی نداد. الاحتجاج، ج 2
1) حضرت ادامه فرمودند: و همچنین است موضوع نبوّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و نیز هر پیامبر دیگري که از طرف ) ص: 446
خدا مبعوث شده باشد، و از جمله معجزات پیامبر ما این است که یتیمی بوده فقیر که چوپانی میکرد و اجرت میگرفت، دانشی
نیاموخته بود و نزد معلّمی نیز آمد و شد نداشت و با همه این اوصاف، قرآنی آورد که قصص انبیاء علیهم السّلام و سرگذشت آنان
را حرف به حرف در بردارد و اخبار گذشتگان و آیندگان را تا قیامت بازگو کرده است و از اسرار آنها و کارهایی که در خانه
انجام میداند خبر میداد، و آیات و معجزات بیشماري ارائه دارد. رأس الجالوت گفت: مسأله عیسی و محمّد از نظر ما به ثبوت
نرسیده است و براي ما جائز نیست به آنچه که ثابت نشده است ایمان آوریم، امام فرمود: پس شاهدي که براي عیسی و محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله گواهی داد، شهادت باطل داده است؟ یهودي جوابی نداد. آنگه امام؛ هربذ بزرگ را فراخواند و فرمود: دلیل تو به
پیامبري زردشت چیست؟ گفت: چیزهایی آورده که قبل از او کسی نیاورده است، البتّه ما، خود او را ص: 447
ندیدهایم ولی اخباري از گذشتگان ما در دست است که او چیزهایی را که دیگران حلال نکردهاند بر ما حلال کرد، لذا از او پیروي
صفحه 112 از 174
میکنیم. ( 1) امام فرمود: مگر نه این است که به خاطر اخباري که به شما رسیده، از او پیروي میکنید. گفت: بله همین طور است،
امام فرمود: سایر امّتهاي گذشته نیز چنیناند، اخباري مبنی بر دین پیامبران و موسی، عیسی و محمّد- صلوات اللَّه علیهم- به دستشان
رسیده است، عذر شما در عدم ایمان به آنان و ایمان بغیر آنان بدین امور چیست؟ هربذ خشکش زد!!. سپس حضرت خطاب به
جمعیّت فرمود: اگر در بین شما، کسی مخالف اسلام هست و میخواهد سؤال کند، بدون خجالت پرسش کند! در این موقع عمران
صابیّ که یکی از متکلّمین بود، برخاست و گفت: اي دانشمند، اگر دعوت به پرسش نکرده بودي، اقدام به سؤال نمیکردم، من به
ي را که « واحد » کوفه، بصره، شام، و جزیره سفر نموده و با متکلّمین بسیاري برخورد کردهام، ولی کسی را نیافتهام که بتواند وجود
( غیر از او کس دیگري قائم به وحدانیّت نباشد را برایم ثابت کند، ص: 448 آیا اجازه پرسش به من میدهی؟ ( 1
امام فرمود: اگر در بین جمعیّت عمران صابیّ حاضر باشد؛ حتماً تو هستی، گفت: آري خودم هستم، امام فرمود: بپرس ولی انصاف
را از دست مده و از سخن باطل و فاسد و منحرف از حقّ بپرهیز، عمران گفت: بخدا سوگند اي آقاي من، فقط میخواهم چیزي را
برایم ثابت کنی که بتوانم به آن چنگ زده و تمسّک جویم و به سراغ چیز دیگر نروم. امام فرمود: آنچه میخواهی بپرس، أهل
مجلس همگی ازدحام کرده و به هم نزدیک شدند. عمران گفت: اوّلین موجود و آنچه را خلق کرد چه بود؟ امام فرمود: پرسیدي،
همیشه واحد بوده، همیشه موجود بوده، بدون اینکه چیزي به همراهش باشد، بیهیچ سابقه قبلی، « واحد » ! پس خوب دقّت کن
مخلوقی را به گونهاي دیگر آفرید، با اعراض و حدودي مختلف، نه آن را در چیزي قرار داد، و نه در چیزي محدود نمود و نه به
مانند و مثل چیزي، ایجادش ص: 449 کرد، و نه چیزي را مثل او نمود، و بعد از آن، مخلوقات را صور مختلف و
گوناگون، از جمله: خالص و ناخالص، مختلف و یکسان، به رنگها و طعمهاي متفاوت آفرید، بدون اینکه نیازي به آنها داشته باشد،
و یا براي رسیدن به مقام و منزلتی به این خلقت محتاج باشد و در این آفرینش، در خود، زیادي یا نقصانی ندید، آیا این مطالب را
میفهمی؟ ( 1) گفت: بله به خدا، اي آقاي من. حضرت ادامه داد: و بدان که اگر خداوند، به خاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق
میکرد، فقط چیزهایی را خلق میکرد که بتواند از آنها براي برآوردن حاجتش کمک بگیرد، و نیز در این صورت شایسته بود که
چندین برابر آنچه خلق کرده بود خلق کند، زیرا هر قدر اعوان و انصار بیشتر باشند، شخص کمکگیرنده قويتر خواهد شد. سپس
سؤال و جواب میان آن حضرت و عمران صابی به طول انجامید و آن حضرت وي را در بیشتر پرسشهایش ملزم نمود تا اینکه پایان
کار بدان جا انجامید که گفت: اي آقاي من، شهادت میدهم که او همان گونه است که وصفش نمودي، ولی پرسشی باقی مانده.
فرمود: هر چه میخواهی پرسش کن. گفت: در باره خداي حکیم میپرسم که او در چه چیزي میباشد؟ و آیا چیزي او الاحتجاج،
ج 2، ص: 450 را احاطه نموده است؟ و آیا از چیزي به چیزي دیگر تغییر مکان میدهد؟ یا نیازي به چیزي دارد؟ ( 1) فرمود: این از
پیچیدهترین نکاتی است که مورد پرسش همه مردم میباشد، و افرادي که دچار کاستی در عقل و علم و فهم هستند آن را
نمیفهمند، و در مقابل، عقلاي منصف از درك آن عاجز نیستند، پس خوب در جواب من دقّت کن و آن را بفهم اي عمران. امّا
مطلب نخست آن: اگر خداوند مخلوقات را به خاطر نیاز به ایشان خلق کرده بود، جائز بود که بگوییم به سمت مخلوقاتش تغییر
مکان میدهد چون نیاز به آنان دارد، ولی او چیزي را از روي نیاز خلق نکرده است و همیشه ثابت بوده است نه در چیزي و نه بر
روي چیز، إلّا اینکه مخلوقات یک دیگر را نگاه میدارند و برخی در برخی دیگر داخل شده و برخی از برخی دیگر خارج
میشوند، و خداوند متعال با قدرت خود تمام اینها را نگاه میدارد، و نه در چیزي داخل میشود، و نه از چیزي خارج میگردد، و
نه نگاهداري آنان او را خسته و ناتوان میسازد، و نه از نگاهداري آنان عاجز است، و هیچ یک از مخلوقات چگونگی این امر را
نمیداند، مگر خود خداوند و آن کسانی که خود، آنها را بر این امر مطّلع ساخته باشد، که عبارتند از: پیامبران الهی و خواصّ
ص: 451 و آشنایان به اسرار او، حافظان و نگاهبانان شریعت او، فرمان او در یک چشم بر هم زدن بلکه زودتر به
اجرا در میآید، هر آنچه را اراده فرماید، فقط به او میگوید: موجود شو، و آن شیء نیز به خواست و اراده الهی موجود میشود، و
صفحه 113 از 174
( هیچ چیز از مخلوقاتش از چیز دیگري به او نزدیکتر نیست، و هیچ چیز نیز از چیز دیگر از او دورتر نیست، آیا فهمیدي عمران؟! ( 1
گفت: بله سرورم، فهمیدم، و گواهی میدهم که خداوند تعالی همان گونه است که توضیح دادي و به یکتایی وصفش نمودي، و
گواهی میدهم که محمّد بنده اوست که به نور هدایت و دین حقّ مبعوث شده است، آنگاه رو به قبله، به سجده افتاده اسلام آورد.
حسن بن محمّد نوفلیّ گوید: وقتی سایر متکلّمین، عمران صابی را چنین دیدند- با آنکه سرسخت بود و تا به حال کسی در بحث بر
او غلبه نکرده بود- هیچ کس به حضرت رضا علیه السّلام نزدیک نشد، و دیگر از حضرت سؤالی نکردند، کم کم مغرب در آمده
و مأمون و حضرت رضا علیه السّلام برخاسته بداخل رفتند، و مردم نیز متفرّق شدند. سپس حضرت رضا علیه السّلام پس از بازگشت
از منزل فرمود: اي غلام، نزد عمران صابی برو و او را نزد من بیاور. گفتم: فدایت شوم، من میدانم او کجاست، او نزد یکی از
1) امام فرمود: مانعی ندارد، مرکبی به او بدهید تا سوار شود. من نزد عمران رفتم ) برادران شیعه ما است، ص: 452
و او را آوردم، امام علیه السّلام به او خوش آمد گفتند و لباسی طلبیدند و بر او پوشاندند و مرکبی به او دادند و ده هزار دینار
خواستند و بعنوان هدیّه به او دادند، عرض کردم: فدایت شوم مانند جدّت أمیر المؤمنین علیه السّلام رفتار کردید. امام فرمود: این
گونه واجب است، سپس دستور شام دادند و مرا سمت راست و عمران را سمت چپ خود نشاندند، بعد از شام به عمران گفتند: به
منزل بازگرد و فردا أوّل وقت نزد ما بیا تا از غذاي مدینه به تو بدهیم. بعد از این قضیّه متکلّمان از گروههاي مختلف نزد عمران
میآمدند و او سخنان و ادلّه ایشان را جواب داده، باطل میکرد، تا اینکه از او کناره گرفتند، و مأمون ده هزار درهم به او هدیّه داد
و از این راه به منافع «1» و فضل نیز به او اموالی بخشید و مرکبی به او داد و حضرت رضا علیه السّلام او را مأمور صدقات بلخ نمود
308 - علیّ بن جهم گوید: روزي به مجلس مأمون رفتم و نزد او حضرت رضا (1) زیادي دست یافت. ص: 453
علیه السّلام نیز حضور داشت، مأمون به آن حضرت گفت: اي زاده رسول خدا، مگر عقیده شما این نیست که تمام پیامبران معصوم
پس آدم پروردگار خویش را نافرمانی نمود پس راه راست را گم کرد- » : هستند؟ فرمود: آري. گفت: پس معنی این آیه چیست
و گفتیم: اي آدم، با همسر خویش در بهشت » : امام فرمود: براستی خداوند تبارك و تعالی به آدم علیه السّلام فرمود .!؟« طه: 121
و ،« بیارام، و از آن از هر جا که خواهید به فراوانی بخورید و نزدیک این درخت مشوید که از ستمکاران میشوید- بقره: 35
خداوند به آن دو نفرمود: از این درخت و سایر درختان از این نوع نخورید، آنان نیز به آن درخت نزدیک نشدند و تنها پس از
و تنها شما « خداوند شما را از این درخت باز نداشت- اعراف: 20 » : وسوسه شیطان از درخت دیگري خوردند آنجا که شیطان گفت
مگر براي آنکه مبادا دو فرشته شوید یا جاویدان » را از نزدیک شدن به غیر آن نهی کرده، و شما را از خوردن آن نهی نکرده است
و آدم و حوّا تا پیش از آن ندیده بودند کسی به دروغ « باشید. و براي آن دو سوگند خورد که من شما را هر آینه از نیکخواهانم
و آن دو با اطمینان به ،« پس آن دو را به فریبی [از آن پایه بلند] فرود آورد » سوگند به خدا بخورد، ص: 454
سوگند او از درخت خوردند، و این قضیّه، قبل از نبوّت آدم اتّفاق افتاد، و این گناه هم گناه کبیره نبود که آدم مستحقّ عذاب جهنّم
شود، بلکه از جمله گناهان صغیرهاي بود که خدا آنها را میبخشد و این قبیل گناهان، بر انبیاء نیز- پیش از وقت نبوّتشان- جائز
است، ولی وقتی خداوند او را برگزید و پیغمبر نمود، معصوم شد و هیچ گناهی، چه صغیره و چه کبیره مرتکب نشد، خداوند خود
پس آدم پروردگار خویش را نافرمانی نمود پس راه راست را گم کرد. سپس پروردگارش او را برگزید و به مهر و » : میفرماید
همانا خداوند آدم و نوح و » : و نیز فرموده ،« بخشایش خویش بر او بازگشت و توبهاش را پذیرفت و او را راه نمود- طه: 122 و 121
1) مؤلّف کتاب رحمه اللَّه گوید: شاید مراد حضرت رضا ) .« خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید- آل عمران: 34
ترك مستحبّ و انجام فعل مکروه باشد، نه کار قبیح کوچک با افزودن به آنچه بزرگتر « گناهان صغیره بخشوده شده » علیه السّلام از
از آن است، چرا که اقتضاي دلیل عقل و روایات نقل شده بر این است. بازگردیم به ادامه حدیث. سپس مأمون پرسید: معنی این آیه
پس چون آن دو را فرزندي نیک ص: 455 و شایسته داد در آنچه ایشان را بداد براي او شریکانی قرار » : چیست
صفحه 114 از 174
1) امام فرمود: حوّاء براي آدم پانصد شکم زائید، در هر زایمان یک پسر بود و یک دختر، و آدم و حوّاء با ) .؟« دادند- اعراف: 190
اگر ما را فرزندي نیک و شایسته دهی بیگمان از سپاسگزاران خواهیم بود- » : خداوند عزّ و جلّ عهد بسته و دعا کرده و گفته بودند
و هنگامی که خداوند نسلی صحیح و سالم، بدون هیچ مریضی و آفتی به ایشان عطا کرد، و آنچه حضرت حقّ ،« اعراف 189
بدیشان داده بود دو جنس بود، یک جنس پسر و یک جنس دختر، پس آن دو جنس را براي خداوند متعال شریکانی در آنچه
همانا خدا از آنچه [با او] » : بدیشان عطا کرده بود قرار داده و او را همچون شکر پدر و مادرشان سپاس نگزاردند خداوند فرمود
پس » : مأمون گفت: گواهی میدهم که تو بحقّ زاده رسول خدایی، حال در باره آیه .« شریک میسازند برتر است- اعراف: 190
توضیح بفرمایید. فرمود: ابراهیم در میان سه « چون تاریکی شب بر وي درآمد ستارهاي را دید، گفت این خداي من است- انعام: 76
گروه واقع شده بود، گروهی که ستاره زهره را میپرستیدند، و گروهی ماه و گروهی خورشید را ستایش میکردند، و این در
دورهاي بود که از مخفیگاه ص: 456 خود در زیر زمین که او را پنهان داشته بودند خارج شد. ( 1) وقتی شب او را
پس چون- آن ستاره- فرو شد گفت: » ،«!؟ آیا این خداي من است » : فرا گرفت ستاره زهره را دیده از روي انکار پرسید
« پس چون ماه را برآینده دید » . زیرا فرو شدن و افول از خصوصیات محدث است نه قدیم ،« فروشوندگان را دوست ندارم- انعام: 76
پس چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا راه ننماید بیگمان از گمراهان » «!؟ این خداي من است » : باز هم از سر انکار پرسید
چون وارد روز شد خورشید را براینده دید گفت: این خداي من » . میگفت: اگر پروردگارم مرا رهنمون نگردد گمراه گردم « باشم
پس چون فرو شد- به » . این سخن بر سبیل انکار و پرسش گفت نه اخبار و اعتراف !؟« است، این بزرگتر از ستاره زهره و ماه است
گروه سهگانهاي که ستاره زهره و ماه و خورشید را میپرستیدند- گفت: اي قوم من، من از آنچه [با خدا] انباز و شریک میگیرید
و قصد ابراهیم علیه السّلام از آنچه گفت تنها این بود که بطلان عقیدهاشان را بر آنان روشن ص: 457 ،« بیزارم
گردانده و بدیشان ثابت نماید که عبادت شایسته چیزهایی مانند ستاره زهره و ماه و خورشید نیست، و تنها این عبادت سزاوار خالق
آنان و آفریننده آسمانها و زمین است، و آن دلیلهایی که براي قوم خود میآورد از الهاماتی بود که خداوند بدو نموده و عطا
1) مأمون ) .« و اینها حجّت ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم- انعام: 83 » : فرموده، همچنان که خداوند عزّ و جلّ فرموده
پروردگارا، به من بنماي که چگونه » : گفت: خیر شما تماماً از خداست اي زاده رسول خدا! حال بفرمایید مراد از این گفته ابراهیم
چه بوده؟ امام فرمود: خداوند « مردگان را زنده میکنی؟ گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا، و لیکن تا دلم آرام گیرد- بقره: 260
من از میان بندگانم براي خود دوستی انتخاب کردم که حتّی اگر از » : تبارك و تعالی به حضرت ابراهیم علیه السّلام وحی فرمود که
من بخواهد مردهها را زنده کنم، این کار را براي او خواهم کرد، ابراهیم به دلش الهام شد که او آن دوست و خلیل است، لذا
گفت: پروردگارا، به من بنماي که چگونه مردگان را زنده میکنی؟ گفت: مگر باور نداري؟ گفت: چرا، و لیکن تا دلم آرام گیرد،
خداوند فرمود: چهار پرنده برگیر و آنها را نزد خود جمع و پاره پاره کن، سپس بر هر کوه پارهاي » یعنی نسبت به خلیل بودن
ص: 458 از آنها بنه، آنگاه بخوانشان تا شتابان سوي تو آیند؛ و بدان که خدا تواناي بیهمتا و داناي استوارکار
1) حضرت ابراهیم علیه السّلام نیز، یک کرکس، یک طاوس، یک مرغابی و یک خروس گرفته، آنها را تکّه ) .« است- بقره 260
تکّه کرد و اجزاي آنها را با هم در آمیخت و سپس هر بخشی از این اجزاء مخلوط شده را بر هر کوهی از ده کوه اطراف قرار داد و
آنگاه منقار آن را بدست گرفت و آنها را با نامشان صدا زد و مقداري دانه و آب نزد خود قرار داد، آن اجزاء به سوي یک دیگر
پرواز کردند و بدنها کامل شد و هر بدنی بسراغ گردن و سر خود رفت و به آنها پیوست، سپس ابراهیم منقار آنها را آزاد کرد و
آنها پرواز کردند و سپس فرود آمدند و از آن آب نوشیدند و از آن دانهها برگرفتند و گفتند: اي پیامبر خدا، تو ما را زنده کردي،
خدا تو را زنده بدارد. ابراهیم گفت: بلکه خداوند زنده میکند و میمیراند و اوست که بر همه کار توانا است. مأمون گفت: اي أبو
پس موسی او را مشتی زد و او بمرد، [آنگاه] گفت: این کار شیطان بود- قصص: » : الحسن خدا به شما برکت دهد! حال در باره آیه
صفحه 115 از 174
1) امام فرمود: موسی علیه السّلام به یکی از شهرهاي فرعون هنگام غفلت مردمش ) توضیح بفرمایید. ص: 459 «15
و دو مرد را دید که با یک دیگر » - (هنگام تعطیل که به لهو و بازي مشغول بودند) وارد شد- و این واقعه بین مغرب و عشاء رخ داد
پیکار میکردند، این یک از پیروان وي (بنی اسرائیل) بود و آن یک از دشمنانش (فرعونیان)، پس آنکه از پیروانش بود بر آنکه از
دشمنانش بود از وي یاري خواست، پس موسی او (قبطی) را مشتی زد- پس موسی بنا بر حکم خداوند متعال او را مشت زد- و او
منظورش زد و خوردي بود که بین آن دو مرد رخ داده بود، نه کشتن آن ،« این کار شیطان بود » : موسی گفت ،« بمرد- قصص: 15
مأمون گفت: پس معنی این گفته حضرت موسی علیه .« او- یعنی شیطان- آشکارا دشمنی است گمراهکننده » ، مرد توسّط موسی
چیست؟ امام فرمود: منظورش این است که من با وارد شدن به این شهر، خود « پروردگارا، من به خود ستم کردم مرا بیامر » : السّلام
«1» یعنی: مرا از دشمنانت مخفی فرما « پس مرا مورد غفران خود قرار ده » را در شرائطی قرار دادم که نمیبایست در آن قرار میدادم
یعنی: او را از « پس ص: 460 خداوند او را مورد غفران خود قرار داد » ، تا نکند بر من چیره شده و مرا بقتل رسانند
از نیرو « پروردگارا! به پاس آنکه بر من نعمت ارزانی داشتی » : موسی گفت ،« خداوند غفور است و مهربان » ، دشمنش مخفی داشت
بلکه با این نیرو و توان آنقدر در ،« هرگز پشتیبان بزهکاران نخواهم شد » ، و توان تا توانستم مردي را با یک مشت به قتل رسانم
پس در آن شهر؛ ترسان و نگران و اندیشناك (از آشکار شدن خبر و دستگیري » . راهت تلاش میکنم تا تو راضی و خشنود گردي
و قتل او) میگشت که ناگاه همان که دیروز از او یاري خواسته بود باز هم از او فریاد خواست، موسی به او گفت: همانا تو آشکارا
دیروز با مردي نزاع کردي و امروز هم! ادبت میکنم، و قصد آن داشت که او را ،«( گمراهی (که هر روز با یک نفر نزاع میکنی
و چون خواست تا به آن که دشمن هر دوشان بود دست دراز کند، [فریاد خواه] گفت: اي موسی، آیا میخواهی مرا بکشی » بزند
.«1» « چنان که دیروز یکی را کشتی؟ تو جز این نمیخواهی که در زمین ستمگر باشی و نمیخواهی از شایستهکاران باشی
1) مأمون گفت: خدا از طرف انبیاي خود جزاي خیرت دهد اي أبو الحسن! بفرمایید معنی این گفته ) ص: 461
چیست؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: فرعون وقتی « آن کار را آنگاه کردم که از ناآگاهان بودم- شعراء: 20 » : موسی به فرعون
آن کار را » : موسی پاسخ داد ،« و آن کرده خویش که کردي، کردي و تو از ناسپاسانی- شعراء: 19 » : موسی نزدش آمد بدو گفت
پس چون از شما » ، یعنی راه را گم کردم و اشتباهی به شهري از شهرهاي تو در آمدم « آنگاه کردم که از ناآگاهان بودم- شعراء: 20
و حال آنکه خداوند به نبیّ خود ،« ترسیدم گریختم، و پروردگارم مرا حکمی (حکمت یا حکم نبوّت) داد و مرا از پیامبران کرد
میفرماید: آیا تو را تنها نیافت و مردم را ،« آیا تو را یتیم نیافت پس جاي و پناه داد؟- ضحی: 6 » : محمّد صلّی اللَّه علیه و آله فرموده
یعنی مردم را به ،« پس راه نمود » ، یعنی: نزد قوم خود گم شده و ناشناخته بودي « و راه گم کردهات یافت » ،؟ به سوي تو سوق داد
یعنی: با پذیرش درخواست و دعایت تو را بینیاز ،« و نیازمندت یافت پس بینیاز و توانگر ساخت » ، شناخت تو راهنمایی فرمود
و» 1) مأمون گفت: خداوند به وجودت برکت دهد اي زاده رسول خدا!. حال در باره این آیه ) ساخت. ص: 462
چون موسی به وعدهگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنماي تا به تو بنگرم، گفت:
توضیح بفرمایید که چطور میشود موساي کلیم اللَّه عالم به این مسأله نباشد که رؤیت و « هرگز مرا نخواهی دید- اعراف: 143
دیدن خدا جایز نیست که این پرسش را بنماید؟! امام فرمود: بیشکّ کلیم اللَّه موسی بن عمران میدانست که خداوند عزّ و جلّ با
چشم دیده نمیشود، ولی وقتی خداوند با او سخن گفت و او را به خود نزدیک کرده با او نجوا فرمود، موسی نزد قوم خود
بازگشت و به ایشان اطّلاع داد که خداوند عزّ و جلّ با او سخن گفته و او را بخود نزدیک کرده و با او نجوا نموده است، در این
زمان ایشان گفتند: هرگز تو را باور نداریم تا خود کلام حضرت حقّ را همان طور که تو شنیدي استماع کنیم، و تعداد قوم هفتاد
هزار نفر بود، پس آن حضرت از میان ایشان هفت هزار جدا کرد، سپس هفتصد نفر و در آخر تنها هفتاد نفر بود، پس آن حضرت
از میان ایشان هفت هزار جدا کرد، سپس هفتصد نفر و در آخر تنها هفتاد نفر براي زمان و موعدي که خدا معیّن کرده بود انتخاب
صفحه 116 از 174
نموده و آنان را به کوه سینا آورد و در پائین کوه متوقّف کرد و خود به بالاي کوه رفته و از خدا خواست که با او سخن گوید و آن
را بگوش آنان برساند، خدا نیز با او سخن گفت ص: 463 و آنان نیز سخن خدا را از بالا و پائین، چپ و راست،
پشت سر و روبرو شنیدند، زیرا خداوند صدا را در درخت آفرید و از آن پراکندهاش کرد به گونهاي که ایشان صدا را از تمام
اطراف شنیدند، ولی گفتند: نمیپذیریم که آنچه شنیدیم کلام خدا باشد مگر اینکه آشکارا او را ببینیم، و هنگامی که چنین کلام
بزرگی بر زبان آوردند و سرکشی و تکبّر کردند، خداوند عزّ و جلّ نیز بر آنان صاعقهاي فرستاد و صاعقه ایشان را به جهت ستم و
ظلمشان از بین برد، ( 1) پس موسی بدرگاه خداوند عرضه داشت: خداوندا! چنانچه نزد بنی اسرائیل بازگشته ایشان بگویند آنان را
بردي و به کشتن دادي؛ چون ادّعایت مبنی بر اینکه خدا با تو مناجات کرده دروغ بود، در این صورت من چه جوابی به ایشان
دهم؟! بدین خاطر خداوند آنان را زنده کرد و همراه موسی فرستاد، آنان گفتند: اگر درخواست کنی که خدا، خود را به تو نشان
دهد، تا به او بنگري، خواستهات را میپذیرد، آنگاه تو به ما بگو خدا چگونه است، تا ما به نیکوترین وجهی او را بشناسیم. موسی
گفت: اي قوم من! خداوند تبارك و تعالی با دیدگان مشاهده نشود و او داراي کیفیّت نیست، و تنها با نشانهها شناخته و با علائم
1) قوم گفتند: هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه این درخواست را از او بکنی. ) دانسته میشود. ص: 464
حضرت موسی علیه السّلام گفت: پروردگارا! تو خود گفته بنی اسرائیل را شنیدي و تو به صلاح ایشان داناتري، پس خداوند عزّ و
جلّ بدو وحی فرستاد که: اي موسی، آنچه آنان خواستند از من بپرس، چون من تو را به نادانی ایشان مؤاخذه نخواهم کرد، پس در
این زمان بود که موسی عرضه داشت: [خود را] به من بنماي تا به تو بنگرم، گفت: هرگز مرا نخواهی دید، و لیکن به این کوه بنگر،
پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت- در این وقت از کوه بزیر آمده بود- مرا خواهی دید. و چون پروردگارش بر آن کوه- با
آیهاي از آیات خود- تجلّی کرد آن را خرد و پراکنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد، و چون به هوش آمد، گفت: [بار خدایا] تو
از « و من نخستین باور دارندهام » یعنی گفت: از جهل قوم خود به معرفت و شناختم بازگشتم ،« پاکی؛ به تو بازگشتم- اعراف: 143
و هر آینه آن زن » : میان ایشان که تو دیده نمیشوي. مأمون گفت: خیر شما تماماً از خداست اي أبو الحسن! حال در باره این آیه
توضیح بفرمایید. الاحتجاج، « آهنگ او کرد، و اگر نه آن بود که او (یوسف) برهان پروردگار خویش پدید آهنگ وي کرده بود
1) حضرت رضا علیه السّلام فرمود: آري همین طور است ولی باید دانست که حضرت یوسف معصوم بود، و فرد ) ج 2، ص: 465
معصوم هرگز نه آهنگ گناه کند و نه آن را انجام دهد، در این باب پدرم از پدرش حضرت صادق علیهما السّلام برایم نقل کرده
مأمون گفت: خیر شما .«1» که او فرموده: آن زن آهنگ او کرد که انجام دهد، و یوسف تصمیم گرفت که آن کار را انجام ندهد
و ذو النّون را [یاد کن] آنگاه که غضبناك برفت و پنداشت که هرگز بر او » : تماماً از خداست اي أبو الحسن! حال در باره این آیه
توضیح بفرمایید. فرمود: آن شخص یونس بن متّی است که بر قوم خود غضب کرده از میانشان رفت و « تنگ نمیگیریم- انبیاء 87
و امّا چون او را بیازماید و روزياش را بر او » : مانند آیه ،« ما هرگز روزياش را بر او تنگ نمیگیریم » یعنی: یقین کرد که « ظنّ »
یعنی: در تاریکی شب الاحتجاج، « پس او در تاریکی، خدا را آواز داد » ، به معنی تنگ کردن معیشت است ،« تنگ سازد- فجر: 16
که جز تو خدایی نیست، پاك و منزّهی تو، همانا من از » : ج 2، ص: 466 و ظلمت دریا و تاریکی شکم ماهی این ندا سر داد
به سبب ترك این عبادتی که بواسطه آن در شکم ماهی دیدگان روشن شد، پس خداوند دعاي او را برایش ،« ستمکاران بودم
پس اگر نه این بود که وي از تسبیح گویان بود. هر آینه تا روزي که [مردم] برانگیخته میشوند در شکم » : اجابت نموده و فرمود
1) مأمون گفت: خیر شما تماماً از خداست اي أبو الحسن! حال در باره این آیه کریمه: ) .« آن (ماهی) میماند- صافات: 144 و 143
توضیح بفرمایید. « تا چون پیامبران نومید شدند و چنین دانستند که به آنان دروغ گفته شده یاري ما بدیشان رسید- یوسف: 110 »
حضرت رضا علیه السّلام گفت: خداوند میفرماید: تا اینکه پیامبران از قوم خود نومید شدند، و قوم اینان پنداشتند که انبیاء دروغ
تا خدا گناه قبل و بعد » : گفتهاند، یاري ما بدیشان رسید. مأمون گفت: خیر شما تماماً از خداست اي أبو الحسن! اکنون در باره آیه
صفحه 117 از 174
توضیح بفرمایید. حضرت فرمود: از نظر مشرکین مکّه، کسی گناهکارتر از رسول خدا صلّی اللَّه علیه « گذشته تو را بیامرزد- فتح: 2
و آله نبود، ص: 467 چون ایشان پیش از بعثت، سیصد و شصت بت را میپرستیدند و چون پیامبر ایشان را به لا إله
آیا خدایان را خدایی یگانه گردانیده؟! هر آینه این چیزي سخت » : إلّا اللَّه دعوت نمود، این موضوع بر آنان گران آمده و گفتند
شگفت است. و مهترانشان به راه افتادند [و به هم گفتند] که بروید و بر خدایان خویش شکیبا باشید. هر آینه این چیزي است
خواسته شده. ما این (دین محمّد) را در آیین پسین (که پدرانمان را بر آن یافتیم) نشنیدهایم. این نیست مگر دروغی فرابافته- ص: 5
ما براي تو » پس هنگامی که خداوند شهر مکّه را براي پیامبرش محمّد صلّی اللَّه علیه و آله فتح کرد بدو فرمود: اي محمّد ،« تا 7
همان چیزي را که از نظر أهل مکّه به خاطر ،« گشایش و پیروزي نمایانی را بگشودیم، تا خدا گناه قبلی و بعدي تو را بپوشاند
دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب میشد، زیرا برخی از مشرکان مکّه مسلمان شدند و بعضی از مکّه خارج
گردیدند، و آنان که ماندند نتوانستند آن زمان که پیامبر مردم را به توحید دعوت میکرد در مورد یکتاپرستی نسبت به حضرتش
ایراد بگیرند، چه اینکه با غلبه حضرت بر ایشان، هر آنچه از دید ایشان ذنب و گناه به حساب میآمد، پوشیده گشته و مورد غفران
خداي از تو درگذرد؛ چرا به آنان » : الهی واقع شد. ( 1) مأمون گفت: خیر شما تماماً از خداست اي أبو الحسن! حال در باره آیه
1) حضرت رضا علیه السّلام فرمود: این آیه از قبیل ) توضیح بفرمایید. ص: 468 « رخصت و اجازه دادي؟- توبه: 43
میباشد، با این آیه خداوند پیامبرش را مخاطب ساخته ولی قصد و اراده اصلی او امّت میباشد، « به در میگویم، دیوار گوش دهد »
و اگر نه » : و نظیر این آیه ،« اگر شركورزي بیگمان کار تو تباه و نابود گردد و از زیانکاران باشی- زمر: 65 » : و مانند این آیه است
مأمون گفت: راست گفتی اي زاده .« آن بود که تو را استوار داشتیم، نزدیک بود که اندکی به ایشان گرایش پیدا کنی- إسراء: 74
و یاد کن آنگاه که به آن کس که خداي به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودي » : رسول خدا، حال در باره این آیه
گفتی: همسرت را براي خود نگاه دار و از خدا پروا داشته باش، و در دل خویش چیزي را پنهان میداشتی که خدا آشکارکننده آن
توضیح بفرمایید. حضرت علیّ بن « است، و از مردم بیم داشتی و حال آنکه خداوند سزاوارتر است که از او بیم بداري- احزاب: 37
موسی الرّضا علیهما السّلام فرمود: بتحقیق روزي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به جهت کاري که داشت قصد منزل زید بن حارثه
و قصد آن حضرت از «! پاك و منزّه است خدایی که تو را آفرید » : را نمود، در آنجا همسر زید را در حال غسل دید، و به او گفت
آیا » : این کلام تنها تنزیه و پاکداشت خداوند متعال از گفته کسانی بود که معتقد ملائکه دختران خدا هستند، خداوند نیز میفرماید
پروردگارتان شما را به ص: 469 داشتن پسران ویژه ساخت و خود از فرشتگان دخترانی گرفت؟! هر آینه بزرگ
و لذا وقتی پیامبر آن زن را در حال شستشو دید گفت: آنکه تو را آفریده، برتر و منزّه از این است ،« سخنی میگویید!- إسراء: 40
که فرزندي داشته باشد که آن فرزند این چنین نیازمند غسل و تطهیر باشد، و هنگامی که زید به خانه برگشت، همسرش؛ آمدن
را به او اطّلاع داد، زید خدمت «! پاك و منزّه است خدایی که تو را آفرید » رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و گفته آن حضرت که
آن حضرت شتافته و عرض نمود: اي رسول خدا، همسر من کمی بداخلاق است و من قصد طلاق او را دارم. ( 1) رسول خدا صلّی
و خداوند پیش از این تعداد همسران آن ،« همسرت را براي خود نگاه دار و از خدا پروا داشته باش » : اللَّه علیه و آله به او فرمود
حضرت و اینکه این زن نیز از جمله ایشان است را به او خبر داده بود، و پیامبر این موضوع را در دل مخفی داشته و براي زید نگفته
بود، و از این هراس داشت که مردم بگویند: محمّد به بردهاش که خود او را آزاد کرده میگوید: زن تو، همسر من خواهد شد، و با
و یاد کن آنگاه که به آن کس که خداي به او نعمت » : این گفته، بر پیامبر خرده گیرند، بهمین جهت خداوند این آیه را نازل فرمود
داده بود- یعنی نعمت اسلام- و تو نیز به او نعمت داده بودي- یعنی: آزادي از بردگی- ص: 470 گفتی: همسرت
را براي خود نگاه دار و از خدا پروا داشته باش، و در دل خویش چیزي را پنهان میداشتی که خدا آشکارکننده آن است، و از مردم
سپس زید بن حارثه آن زن را طلاق داده و او نیز عدّه طلاق .« بیم داشتی و حال آنکه خداوند سزاوارتر است که از او بیم بداري
صفحه 118 از 174
نگاه داشت و پس از آن پروردگار او را به عقد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله درآورد، و بدین مناسبت در قرآن آیه نازل
پس چون زید حاجت خود از او برآورد (او را طلاق داد) وي را به زنی به تو دادیم تا بر مؤمنان در باره [ازدواج با] » ؛: فرمود که
زنان پسر خواندگانشان تنگی و باکی نباشد هر گاه که [پسر خواندگانشان] حاجت خود را از ایشان برآورده باشند؛ و فرمان خدا
سپس خداوند از این مطلب با خبر بود که منافقین به جهت این ازدواج، بر آن حضرت خرده خواهند ،« شدنی است- احزاب: 37
بر پیامبر هیچ حرج و گناهی نیست در آنچه خداوند براي او مقرّر و روا داشته است- » : گرفت، بهمین جهت این آیه را نازل فرمود
1) مأمون گفت: سینهام را شفا دادي اي زاده رسول خدا، و آنچه بر من ملتبس و مشتبه بود را واضح نمودي، خداوند ) .« احزاب: 37
از جانب انبیاي خود و اسلام جزاي خیرت دهاد! علیّ بن جهم گوید: سپس مأمون جهت اداي نماز برخاسته و دست محمّد بن جعفر
ابن محمّد (عموي حضرت رضا علیه السّلام) که در آنجا حاضر بود را گرفت و با خود برد، من ص: 471 نیز
بدنبالشان راه افتادم، در راه مأمون به او گفت: برادرزادهات را چطور یافتی؟ ( 1) گفت: عالم است، و پیش از این ندیدم نزد أهل
علمی آمد و شد داشته باشد. مأمون گفت: بیشکّ برادرزادهات از أهل بیت نبوّت میباشد همانها که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آگاه باشید که نیکان عترت من، و پاکان نسل من، در کودکی از تمام مردم بردبارتر و در بزرگی از همه » : آله در بارهاشان فرموده
ایشان داناتر میباشند، پس به آنان چیزي نیاموزید که اینان از همه شما داناترند، از در هدایت شما را خارج نخواهند نمود و به در
سپس حضرت رضا علیه السّلام به منزل خود بازگشت، روز بعد خدمت آن حضرت رسیدم و .« گمراهی شما را داخل نخواهند کرد
او را از گفتگوي مأمون و محمّد بن جعفر بن محمّد با خبر ساختم، آن حضرت با شنیدن آن خندهاي نموده و فرمود: اي پسر جهم،
.«1» مبادا آنچه شنیدي تو را فریب دهد، که او مرا به خدعه و نیرنگ به قتل خواهد رساند، و خدا انتقام مرا از او خواهد گرفت
ص: 472
و راه رسیدن به او، و نکوهش افرادي که انتخاب » « احتجاج امام رضا علیه السّ لام در مطالبی مربوط به امامت و ویژگیهاي الهی آن »
« غالبان در امامت، و دستور توریه و تقیّه به شیعیان هنگام نیاز به آن دو و حسن تربیت » « امام را جایز میدانند، و سرزنش
و راه رسیدن به او، و نکوهش افرادي که انتخاب » « احتجاج امام رضا علیه السّلام در مطالبی مربوط به امامت و ویژگیهاي الهی آن »
-309 (1) « غالبان در امامت، و دستور توریه و تقیّه به شیعیان هنگام نیاز به آن دو و حسن تربیت » « امام را جایز میدانند، و سرزنش
أبو یعقوب بغدادي گوید: ابن سکّیت از حضرت رضا علیه السّلام پرسید: براي چه خداوند حضرت موسی علیه السّلام را با معجزه
ید بیضاء، و ابطال سحر مبعوث فرموده و حضرت عیسی علیه السّلام را با معجزه طبّ (و شفاي امراض) و حضرت محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله را با کلام و خطبهها (در فصاحت و بلاغت که همان قرآن است)؟ حضرت رضا علیه السّلام فرمود: خداوند در روزگاري
بود، بهمین خاطر او از جانب « سحر » حضرت موسی علیه السّلام را مبعوث به نبوّت فرمود که عمل رایج در میان مردم آن زمانه
خداوند با معجزه ابطال سحر که در توان مردم آن دوره نبود حجّت آورد. و بدرستی خداوند متعال حضرت عیسی علیه السّلام را در
روزگاري مبعوث فرمود که دردهاي مزمن و ناعلاج شایع بود و مردم نیاز شدیدي به طبّ داشتند، بهمین ص: 473
جهت حضرت عیسی علیه السّلام از جانب خداوند با معجزهاي آمد که در حدّ توان همانند او نبود، و آن زنده کردن مردگان و
شفاي کور مادرزاد و مبتلا به مرض پیسی به فرمان خدا بود، و حجّت را بر ایشان تمام کرد. ( 1) و خداوند حضرت محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله را در دورهاي مبعوث فرمود که کلام و سخنرانی رایج بود- و فکر میکنم شعر را نیز اضافه فرمود- پس آن حضرت از
نزد خداوند کتابی آورد که با داشتن مواعظ و احکام؛ مایه ابطال عقیده مشرکان و اثبات حجّت بر آنان بود، راوي گوید: ابن
سکّیت با شنیدن این پاسخها پیوسته میگفت: بخدا قسم که تا کنون مانند تو ندیدهام! حال بفرمایید امروز حجّت بر مردم چیست؟
حضرت فرمود: عقل است، توسّط آن راستگوي بر خدا را شناخته و تصدیقش میکند، و دروغگوي بر پروردگار شناخته گردد و
صفحه 119 از 174
گفت: بخدا قسم که پاسخ صحیح همین است. ص: 474 مؤلّف کتاب- رحمه اللَّه- «1» تکذیبش کند. ابن سکّیت
حضرت رضا علیه السّلام در ضمن کلام به این مطلب اشاره فرمود که عالم در زمان تکلیف از فرد راستگویی از جانب » : گوید
خداوند متعال خالی نمیماند، که افراد مکلّف در مسائل شبههناك در امر شریعت بدو پناه برند، فردي که خداوند دلالت بر صدق
او میکند، که مکلّف با کمک عقل بدو میپیوندد، و اگر عقل نبود هرگز تمیز بین صادق و کاذب میسّر نمیشد، پس عقل
310 - قاسم بن مسلم از برادرش عبد العزیز نقل میکند (1) ص: 475 .« نخستین حجّت خداوند متعال بر خلق است
که گفت: ما در روزگار حضرت رضا علیه السّلام در شهر مرو بودیم، و در نخستین روز ورودمان در مسجد جامع گرد آمدیم، و
حاضران مجلس از مسأله امامت و کثرت اختلاف مردم در این باب سخن میراندند، من بر آقاي خود علیه السّلام وارد شده و او را
از گفتگوهاي مردم با خبر ساختم، آن حضرت تبسّمی کرده و فرمود: اي عبد العزیز، این مردم آگاهی ندارند و فریب عقائد خود را
خوردهاند، براستی خداوند جلیل و عزیز؛ رسول خدا را قبض روح نکرد تا اینکه دین اسلام را برایش به کمال رسانید و کامل
ساخت، و قرآن را که حاوي تفصیل هر چیزي است بر او نازل ساخته و در آن حلال و حرام، حدود و احکام و جمیع نیازمندیهاي
در آخرین سفر حجّ؛ که اواخر عمر ،« در کتاب هیچ گونه کوتاهی نکردهایم- انعام: 38 » : مردم بطور کلّی بیان شده است، و فرمود
امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و » : پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود نیز این آیه را نازل فرمود
و مسأله امامت از تمامیّت دین است. و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از دنیا نرفت « اسلام را دین شما پسندیدم- مائده: 3
ص: 476 تا اینکه براي امّتش دانستیهاي دین را بیان فرمود، و راهشان را آشکار ساخته و در مسیر حقّ قرارشان داد،
و علیّ علیه السّلام را براي ایشان نشانه و پرچم راهنما و امام تعیین فرمود، و هیچ چیزي را که امّت بدان نیازمند شوند فرو نگذاشت
جز اینکه آن را روشن ساخت، پس هر که گمان کند که خداوند دینش را کامل نکرده، در حقیقت او کتاب خدا را انکار نموده، و
منکر کتاب خدا؛ کافر است. ( 1) آیا مردم به قدر امامت و جایگاه آن در امّت پی بردهاند و شناخت دارند تا اختیار ایشان در آن
جایز باشد؟! بیتردید امامت قدري جلیلتر و شأنی عظیمتر و مکانی بلندتر و جانبی منیعتر و باطنی عمیقتر از آن دارد که مردم به
جهت عقل و خرد خود بدان رسند یا آنکه به اختیار خود امامی را منصوب کنند، بیشکّ امامت منزلتی است که خداوند ابراهیم
خلیل را پس از نبوّت و مقام خلیل- اللّهی در مرتبه سوم بدان مخصوص ساخته، و فضیلتی است که بدان مشرّف فرموده، و نامش را
و [بیاد آر] آنگاه که ابراهیم را پروردگارش به اموري چند بیازمود و او آنها را به انجام » : بلند آوازه ساخته، پس خداوند فرمود
، و از فرزندان من الاحتجاج، ج 2 » : ابراهیم از روي شادمانی به این مقام گفت « رسانید [خداي] گفت: تو را براي مردم؛ امام برگزیدم
در نتیجه این آیه؛ امامت و پیشوایی هر ظالم و ستمکاري را ،« ص: 477 نیز؟ گفت: پیمان و عهد من به ستمکاران نرسد- بقره: 124
تا روز قیامت باطل ساخت، و امامت در افراد برگزیده قرار گرفت و مختصّ ایشان شد. سپس خداوند با قرار دادن امامت در نسل
و او را [پسري چون] اسحاق بخشیدیم و [فرزندزادهاي چون] یعقوب را به فزونی » : برگزیدگان و پاکان آن را گرامی داشته و فرمود
دادیم، و همه را نیکوکاران و شایستگان گردانیدیم. و ایشان را امامانی قرار دادیم که به فرمان و دستور ما راه نمایند، و به آنان
1) پس ) ،« کارهاي نیک کردن و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم، و آنان نیز به عبادت ما پرداختند- انبیاء: 72 و 73
پیوسته امامت به همین ترتیب در نسل و فرزندان او بود، و یکی پس از دیگري قرن به قرن به ارث میبرد تا اینکه سرانجام پیامبر
براستی نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که او را پیروي کردند و » : اسلام صلّی اللَّه علیه و آله آن را به ارث برد، و خداوند فرمود
پس امامت تنها .« این پیامبر و آنان که [به این پیامبر] ایمان آوردهاند و خداوند ولیّ و سرپرست أهل ایمان است- آل عمران: 68
اختصاص بدو یافت و او آن را بفرمان خدا بروشی که خود واجب کرده است بر عهده علیّ علیه السّلام نهاد، و از آن پس امامت در
فرزندان برگزیدهاش؛ آنان که ص: 478 خداوند علم و ایمانشان بخشید قرار گرفت، و این همان فرمایش الهی است
و کسانی که ایشان را دانش و ایمان دادهاند به آنان گویند: هر آینه در نوشته خداي تا روز رستاخیز درنگ کردهاید- » : که فرمود
صفحه 120 از 174
بهمان شیوهاي که خدا آن را در اولاد او تا روز قیامت جاري ساخته و مقرّر داشت، زیرا هیچ پیامبري پس از محمّد (صلّی « روم: 56
اللَّه علیه و آله) نیست، پس از کجا این جماعت نادان با رأي و نظر خود [میخواهند امامت را] اختیار و انتخاب کنند؟! ( 1) براستی
امامت جایگاه و مرتبه انبیاء، و میراث اوصیاء است، امامت خلافت خدا و رسول او و مقام أمیر المؤمنین و میراث حسن و حسین
علیهما السّلام است. براستی امام سر رشته امور دین، و نظام کار مسلمین، و مایه صلاح دنیا و عزّت أهل ایمان است. امام پایه و ریشه
اسلام بالنده و رو به رشد، و شاخه بلند و والاي آن است، در پرتو امام است که: نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به تمامیّت رسد
و کامل گردد، و غنائم [بیتاخت و تاز و خونریزي] و صدقات وفور یابد، و حدود و احکام اجرا شوند، و مرزها و اطراف [کشور
1) امام است که حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام میکند، و ) اسلامی] حفظ و حراست گردد. ص: 479
حدود الهی را جاري نموده و از دین خدا دفاع مینماید، و با حکمت و پند نیکو و دلیل قاطع به راه خدا دعوت میکند. امام
همچون خورشید درخشانی است که نورش جهان را فرا میگیرد، و جایگاهش در افق بگونهاي است که نه دستها بدان رسد و نه
دیدگان تواندش دید. امام، ماه [شب چهارده] تابان است و چراغ درخشان و نور طالع، و ستاره راهنما در شبهاي تاریک و بیابانهاي
بیآب و علف و دریاهاي پرگرداب است. امام [گمشدگان را] چون آتشی بر بلندي و گرمابخش سرمازدگان است و در حوادث
هولناك راهنما است، و هر که از او جدا شود نابود و هلاك گردد. امام، ابري است پر باران، و بارانی است پر برکت، و آسمانی
سایه افکننده، و زمینی است گسترده، و چشمهاي است جوشان، و برکه و گلستان است. امام، امانتداري است همراه و رفیق، و پدري
است خیر خواه، و برادري است مهربان و پناهگاهی است براي بندگان. امام، امین خدا در زمین، و حجّت او بر بندگان، و خلیفهاش
در سرزمینهاي او، ص: 480 و دعوتکننده بسوي خدا و نگهدارنده و مدافع حریم او است. ( 1) امام، از گناهان
پاك است و از هر عیبی برکنار، و به دانش مخصوص است، و به حلم و بردباري معروف، اساس و نظام دین و موجب عزّت أهل
اسلام و مایه خشم منافقان و هلاکت کافران است. امام یگانه عصر خویش است، نه کسی به پایهاش برسد و نه دانشمندي همطراز او
باشد و نه جایگزینی دارد، امام عاري از هر مانندي است و تمام فضائل- بیهیچ سعی و درخواستی- مخصوص او است، بلکه این
ویژگی و امتیاز از جانب خداوند با فضل و بخشنده بدو عنایت شده است. پس دیگر با این اوصاف چه کسی به معرفت امام رسد یا
کنه وصفش را دریابد؟! هرگز هرگز!! عقل و علم در او گم و خردها حیران، و چشمها بیفروغ و بزرگان کوچک و حکیمان متحیّر
و خطیبان الکن و خردمندان قاصر و دانایان جاهل و شاعران درمانده و ادیبان ناتوان و بلیغان عاجزند که شأنی از شئون و فضیلتی از
فضائل امام را وصف کنند و به ناتوانی و تقصیر خود معترفند چه رسد به آنکه کنه او وصف شود و یا ص: 481
چیزي از اسرار او فهمیده شود یا کسی قائم مقام و نایب او شود؟ ( 1) نه، از کجا؟ و چطور چنین چیزي ممکن است در حالی که او
بمانند ستاره؛ از دسترسی دستیازان و شرح واصفان بدور و برتر است، این مقام تا چه اندازه از اختیار و خرد مردم فاصله دارد و
کجا چنین مقامی یافت میشود؟! آیا پنداشتهاند که این مقام جز در آل پیامبر علیهم السّلام یافت شود؟ بخدا سوگند خودشان خود
را دروغگو شمردند، و آرزوهاي باطل؛ سست و ضعیفشان ساخته زیرا به پرتگاهی بلند و سخت و به منزلی لغزنده پا نهادهاند که
سرانجام قدمهایشان لرزیده و به گودال درافتند، و به عقول سرگردان و ناقص و آراي گمراهکننده خود امامی را برگزینند که جز
دوري و گمراهی بر آنان نیفزاید، خدا ایشان را بکشد، تا کی نسبت ناروا میدهند؟ حال آنکه سختی را طلب کردند و سخن دروغ
بر زبان راندند و به ضلالت و گمراهی عمیقی درافتادند و در سرگردانی و حیرتی واقع شدند، زیرا که از روي بصیرت؛ امام را ترك
کردند و شیطان اعمالشان را آراست و آنان را از سبیل الهی بازداشت در حالی که مستبصر بودند، از اختیار خدا و رسول روي
و پروردگار تو » : برتافتند و به سوي اختیار خود روي آوردند در ص: 482 حالی که قرآن این گونه ندایشان میکند
آنچه خواهد میآفریند و بر میگزیند، [امّا] آنان را [توان] برگزیدن نیست. پاك و منزّه است خداي، و از آنچه انباز میگیرند برتر
و هیچ زن و مرد مؤمنی را نرسد که چون خداي و پیامبر او کاري را فرمایند آنان را در آن کارشان » : 1) و ) ،« است- قصص: 68
صفحه 121 از 174
شما را چیست؟! چگونه داوري میکنید؟!. یا مگر شما را کتابی است که در آن میخواندید،. که » : و ،« اختیاري باشد- احزاب: 36
شما راست در آن [جهان] هر چه گزینید؟! یا مگر شما را بر ما پیمانهایی است رسا و پیوسته تا روز رستاخیز، که هر چه حکم کنید
شما را باشد؟! از آنان بپرس که کدامشان ضامن این [دعوي] اند؛. یا مگر ایشان را انبازانی است (بتها و معبودانی جز خدا که
آیا در قرآن نمیاندیشند یا بر دلها [شان] » : و .« پشتیبان آنان باشند؟!) پس اگر راستگویند انبازان خویش بیارند- قلم: 36 الی 41
یا: ،« و خدا بر دلهاي آنان مهر نهاده است، از این رو در نمییابند- توبه: 93 » : یا .« قفلها است؟- سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله: 24
و مانند کسانی نباشید که] گفتند شنیدیم و حال آنکه نمیشنوند. همانا بدترین جنبندگان به نزد خداوند، کران و گنگانند که ] »
خرد را کار نمیبندند. و اگر خداي در آنان خیري میشناخت ص: 483 شنواشان میساخت، و اگر [در حالی که
گفتند: شنیدیم و » : 1) و ) ،« دلهاشان شنوایی ندارد] شنواشان میساخت هر آینه رویگردان شده بر میگشتند- انفال: 21 الی 23
آري مقام امامت از فضل خداوند است و آن را به هر کس که خواهد عطا فرماید و خداوند را فضلی .« نافرمانی کردیم- بقره: 93
عظیم است. آنان را چه به انتخاب امام؟! حال اینکه امام دانایی است عاري از جهل، و سرپرستی است که طفره نمیرود، امام معدن
قدس و طهارت و طریقت و زهد و علم و عبادت است، و مخصوص به دعوت رسول خدا و تعیین او است، و از نسل مطهّر بتول
است و در نژاد او سیاهی نیست و رجس و پلیدي راه ندارد و برایش منزلتی است که هیچ داراي حسبی بدان دست نیابد، از خاندان
قریش و نسب عالی هاشم و عترت آل رسول و مورد رضایت خدا است، شرف اشراف و شاخهاي از درخت عبد مناف است،
برخوردار از علمی نامی و حلمی کامل است، امام آفریده شده براي امامت است و عالم به سیاست و واجب الاطاعه است، او قائم به
امر خدا، و ناصح بندگان خدا، و حافظ دین او است. بیتردید علم پیامبران و ائمّه علیهم السّلام که خداوند موفّق و یاریشان فرماید
و از خزانه علم و حکمتش آن را که بدیگران نداده بدیشان عطا فرماید- ما فوق علم مردم روزگار ص: 484 خود
آیا کسی که به حقّ و درستی راه مینماید سزاوارتر و شایستهتر است که پیروي شود یا » : هستند، چنان که خداي تعالی میفرماید
1) و باز ) ،« آن کس که خود راه نیابد مگر آنکه او را راه نمایند؟ پس شما را چه شده؟! چگونه حکم میکنید؟- یونس: 35
خدا او را بر شما » : و نیز در باره طالوت فرموده ،« آنکه حکمت داده شده خیر بسیاري نصیب او گردیده- بقره: 269 » : میفرماید
برگزیده است و در دانش و تن فزونی و فراخی داده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد دهد و خدا فراخی بخش و
و در باره امامان از خاندان و عترت و نسل او .« و فضل خدا بر تو بزرگ است- نساء: 113 » : و بپیامبرش فرموده « داناست- بقره: 247
بلکه به مردم براي آنچه خدا به ایشان از فزونی و دهش خویش ارزانی داشته رشک و حسد میبرند. همانا ما به خاندان » : فرموده
ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ایشان را فرمانروایی بزرگ بخشیدیم. پس از آنان کسانی به او گرویدند و از آنان کسانی از او
و بیتردید هر بندهاي که خداوند وي را براي ،« روي گرداندند و [اینان را] آتش بر افروخته [دوزخ اینان را بس است]- نساء: 54
امور بندگانش انتخاب فرماید بجهت این امر مهمّ سینهاش را وسعت بخشد و بدو شرح صدر دهد، و چشمه حکمت را بر دلش
ص: 485 روان ساخته و دانش را به او الهام فرماید، دیگر پس از آن در پاسخ هیچ پرسشی در نماند، و در راه
صوابی حیران نماند، ( 1) پس او همواره معصوم، مؤیّد، موفّق، مسدّد است، از هر خطا و لغزشی در امان است، و این خصوصیّت را
خداوند بدو ارزانی داشته تا وي حجّت بر خلق و گواه بر بندگانش باشد، و ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ،
پس آیا بشر بر چنین چیزي قادر است تا او را انتخاب کرده یا برگزیند؟ و آیا فرد منتخب ایشان چنین اوصافی را دارد تا او را مقدّم
بدارند؟!. به بیت اللَّه سوگند که با حقّ دشمنی نمودند و کتاب خدا را به پشت انداختند، گویا نمیدانند، و در کتاب خدا هدایت و
شفاء است، آن را به کناري انداختند و از هوي و هوس تبعیّت نمودند و خدا ایشان را سرزنش کرد و دشمن داشت و بدبخت کرد.
و کیست گمراهتر از آن کس که بیرهنمونی از سوي خدا کام و هوس خویش را پیروي کند؟ همانا خدا » : خداوند متعال فرموده
پس نگونساري و هلاکت باد بر آنان و [خدا] کارهاشان را تباه و ناچیز » : و نیز فرموده ،« گروه ستمکاران را راه ننماید- قصص 50
صفحه 122 از 174
این] به نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آوردهاند دشمنی بزرگ است، و این ] » : و ،« ساخت- سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله: 10
311 - حسن بن علیّ بن فضّال (1) ص: 486 .« گونه خداي بر دل هر گردنکش خودکامهاي مهر مینهد- غافر: 35
گوید: حضرت رضا علیه السّلام فرمود: امام علائم و نشانههایی دارد: امام در علم و حکمت و تقوا و صبر و شجاعت و سخاوت و
عبادت از همه برتر است، امام مختون متولّد میشود، پاك و مطهّر است، همان گونه که از مقابل میبیند از پشت سر نیز مشاهده
میکند، سایه ندارد، از بطن مادر با دو کف دست بر زمین میافتد و با صداي بلند شهادتین میگوید، امام محتلم نمیشود، چشمش
به خواب میرود ولی قلبش بیدار است، محدّث است (صداي فرشته وحی را استماع میکند ولی او را مشاهده نمیکند)، زره پیامبر
شمیم ،«1» کاملًا اندازه او است، بول و غائط او دیده نمیشود، زیرا خداوند زمین را مأمور کرده هر چه از او خارج میشود را ببلعد
امام از مشک خوشتر، به مردم از خودشان سزاوارتر، و بر آنان دلسوزتر از ص: 487 پدر و مادرشان است، از تمام
مردم در برابر خداوند متواضعتر و از همه بدان چه امر میکند بیشتر عمل میکند، و از همه بیشتر، در آنچه دیگران را نهی میکند
دوري مینماید، امام دعایش مستجاب است بطوري که اگر دعا کند که صخرهاي دو نیم شود همان خواهد شد، ( 1) اسلحه پیامبر و
شمشیر آن حضرت؛ ذو الفقار در نزد او است، نزد امام صحیفهاي است که در آن نام تمام شیعیان او تا روز قیامت مکتوب است، و
صحیفهاي به طول هفتاد ذراع؛ مشتمل بر تمام ؛« جامعه » ، نیز نوشته دیگري که اسامی تمام دشمنانش تا روز قیامت مکتوب میباشد
نیازهاي بنی آدم است نزد او میباشد، جفر اکبر و اصغر که پوست قوچی است و جمیع علوم حتّی مجازات یک خراش و حتّی زدن
-312 (1) ص: 488 .«1» یک تازیانه یا نیم یا ثلث در آن ثبت شده و نیز مصحف فاطمه علیها السّلام نزد او است
خالد بن أبی الهیثم گوید: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: مردم فکر میکنند که زمین داراي ابدالی است، آنان چه کسانی
میباشند؟ حضرت فرمود: راست میگویند، ابدال؛ اوصیاء میباشند، خداوند ایشان را بدل از انبیاء قرار داده است هنگامی که وفات
مییابند، و ایشان را به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله خاتمه داد. و نیز از آن حضرت مطالبی در نکوهش جماعت غلات، و تکفیر و
گمراه دانستن و بیزاري از آنان و طرفدارانشان نقل شده است، و در آنها علّتی که سبب گرایش به این اعتقاد فاسد باطل است ذکر
شده و قسمتی از آنها در پیش از این در همین کتاب گذشت. و نیز روایاتی از پدران و فرزندان آن حضرت علیهم السّلام نیز در
حقّ آنان و دستور به لعن و بیزاري از ایشان رسیده، و همچنین دستور بر اشاعه حال آنان رسیده، و اینکه اعتقاد زشت آنان در همه
جا آشکار شود، تا مبادا شیعیان ضعیف فریب سخنان ایشان را بخورند، و نکند مخالفان آنان اعتقاد یابند که شیعه امامیّه به تمامی بر
(1) آن عقیده است، از آن به خداي پناه میبریم و از کسانی که آن را اعتقاد و مذهب خود داشتهاند. ص: 489
-313 و از جمله مطالبی که حضرت رضا علیه السّلام در بیان خطا و گمراهی ایشان از دین قیّم بیان داشته این یکی روایتی است-
که به اسناد گذشته- از حضرت امام حسن عسکريّ علیه السّلام نقل است که: حضرت رضا- صلوات و تحیّات بر او باد- فرمود: این
گروه گمراه کافر چیزي جز از ناحیه جهل خود باندازه نفوس خود نیاوردند، تا اینکه تعجّبشان به آن شدّت یابد، و احترام بسیاري
که از آن آوردند، همه و همه موجب شد در نظرات فاسد خود استبداد بخرج دهند، و اقتصار بر عقول قاصر خود نموده و سالک
مسالک غیر واجب گشته از دین قویم و آئین مستقیم منحرف گردند، تا اینکه قدر خدا را کوچک داشته و امر او را حقیر دانستند،
چرا که ندانسته بودند که او ذاتاً قادر است و غنیّ، همو که قدرت و توانش عاریه از کسی نیست و نه غنایش وابسته به کسی است،
که فقر و غنا و عجز و توان همه و همه در ید قدرت اوست با هر کس هر طور بخواهد رفتار میفرماید. پس تمام بندگان نظر به
بندهاي نمودند که خداوند او را مشمول قدرتی ساخته بود تا فضل خود را نزد او به نمایش گذارد، و با کرامت خود او را برگزید تا
حجّت را بر مردمان ص: 490 تمام گردانده و آنچه بدو ارزانی داشته ثواب طاعت خود قرار دهد و باعث گوش
دادن به فرمان خود سازد و موجب ایمنی بندگانش از هر خطا و سهوي در باره کسی باشد که او را بر ایشان حجّت و الگو معیّن
نموده باشد، پس همه مانند طالبان ملکی از ملوك دنیا گردیده که جویاي فضل او شده و آرزومند جایزه او باشند، و امید
صفحه 123 از 174
پناهندگی به سایه او و شور و نشاط به معروف او داشته باشند و اینکه به أهل اینان به بهترین عطایی که در طلب دنیا ایشان را یاري
کرده و از تعرّض به مکاسب و مطالب پست و فرو مایه نجات داده بازگردد، ( 1) پس از میانشان گروهی از راه و طریق آن ملک
پرسش نمودند تا سر راهش نشسته و مراقب او باشند و میل و رغبت خود را متوجّه آن ساخته و تعلّق خاطر به رؤیت و دیدن او
داشتند، چرا که بدیشان گفته شده بود: بزودي او را با سپاهی عظیم مشتمل بر سواره و پیاده و دستههاي بسیار خواهید دید، پس
چون او را مشاهده نمودید به او نهایت تعظیم و احترام را بگذارید و آن مقدار که واجب است اقرار به مملکت او کنید، و مبادا او را
به اسم دیگري صدا کنید، و او را همچون دیگران تعظیم کنید که حقّ ملک را پایمال نموده و از قدرش بکاهید که در این صورت
1) پس همگی گفتند: ما در این راه نهایت تلاش و کوشش ) از جانب او مستحقّ مجازات بزرگی شوید. ص: 491
خود را بکار خواهیم بست، پس دیري نپایید که یکی از بندگان سلطان در سپاهی که توسّط خود او ترتیب داده بود با مردي که در
بین آنان قرار داشته و اموالی که پیشکش کرده بود بر آنان ظاهر و نمایان شد، آنان نظر انداختند- و فقط چشم براه سلطان بودند-
(چون او را ندیدند) آن همه امکانات در دست آن بنده که سرورش بدو داده بود زیاد پنداشتند و اینکه منعم کس دیگري است و
او تنها بندهاي از بندگان اوست را از خاطر خود دور داشته و در مقابل آن بنده همان احترامی که به سلطان مینهند گذارده و به
نام؛ او را خواندند، و دیگر منکر این شدند که بالاتر از او سلطانی باشد یا اینکه او را مالک و صاحبی است. با دیدن این رفتار آن
بندهاي که مشمول نعمت سلطان واقع شده بود و باقی سپاه؛ با زجر و نهی از این رفتار بدیشان روي آورده و از تمام آن القاب اظهار
برائت و بیزاري نمودند، و به ایشان خبر دادند که سلطان همان است که این همه نعمت را بر آن بنده عطا فرموده و مخصوص این
مقام گردانده و این عقیدهاي که بدان قائل شدهاید موجب غضب و عذاب سلطان شده و تمام آرزوهایتان در باره او به باد فنا
خواهد رفت، ولی آن مردم شروع به تکذیب اینان نموده و همان حرف سابق خود را براي آنان تکرار کردند. ص:
1) پس چیزي نگذشت تا اینکه همه آنان مشمول خشم و غضب سلطان شدند از آنجا که این مردم او را با بندهاش برابر ) 492
دانسته، و وي را در حوزه مملکت خود معیوب داشته، و حقّ عظیم او را پایمال نمودهاند، بدین جهت تمام ایشان را در زندان خود
محبوس کرد و افرادي را مأمور ساخت تا شکنجه و عذاب سختی بدیشان بچشانند. پس همچنین این جماعت (غلات) أمیر المؤمنین
علیه السّلام را بندهاي یافتند که خداوند او را مشمول کرامت خود فرموده تا فضل خود را آشکار ساخته و حجّت خود را اقامه
فرماید، اینان نیز خالقشان را نزد خود کوچک شمردند که خداوند علیّ را بندهاي قرار داده و علیّ را بالا داشتند که خداوند عزّ و
جلّ پروردگار او باشد، و او را به نامی جز اسم او نامیدند، پس حضرت أمیر و پیروان هم مذهب او و شیعیانش ایشان را از این طرز
تفکّر بازداشته و به آنان گفتند: اي جماعت، به تحقیق علیّ و فرزندان او همگی بندگانی محترم و مخلوق و تدبیر شدهاند، نیرو و
توانی جز آنچه خداوند ربّ العالمین بدیشان عنایت فرموده ندارند، و مالک و صاحب هیچ چیز جز آنچه خداوند بدیشان عطا
فرموده نیستند، نه مرگ، نه زندگی، نه نشور، نه قبض، نه بسط، نه حرکت، نه سکون، و تمام اختیاراتشان در حوزهاي که خدا
بدیشان توان داده و مکلّف ساخته دور میزند، ص: 493 و بیشکّ پروردگار ایشان منزّه و برتر از صفات مخلوقین
و متعالی و بالاتر از خصوصیات محدودین است، و بیتردید هر که این جماعت (حجج الهی) یا یکی از ایشان را بغیر از خداوند
معبود خود گیرد او از جمله کافرین بوده و راه راست را گم کرده است. مع الأسف آن جماعت غالی مخالفت کرده و دنبال هواي
نفس خود را گرفته و در سرکشی خویش سرگشته و کوردل ماندند، پس آرزوهایشان بباد رفت و خواستههاشان به حرمان و
314 - و همچنین به إسناد قبل از امام حسن عسکريّ علیه السّلام ( خسارت افتاد، و در عذاب و شکنجه دردناك باقی ماندند. ( 1
براي ما نقل شده که: امام رضا علیه السّلام فرموده: هر کس در باره أمیر المؤمنین علیه السّلام از مرز عبودیّت آن حضرت تجاوز
نماید از جمله خشم گرفتگان بر آنان و از گمراهان خواهد شد. و خود حضرت أمیر علیه السّلام فرموده: از مرز عبودیّت ما تجاوز
نکنید، سپس هر چه میخواهید بگویید، هر چند به غایت آن در حقّ ما نخواهید رسید، و مبادا به غلوّ افتید مانند غلوّي که نصاري
صفحه 124 از 174
بدان مبتلا شدند، زیرا من از تمام غلات بیزارم. در این وقت مردي برخاسته و گفت: اي زاده رسول خدا، پروردگارت را براي ما
ص: 494 وصف فرما زیرا اطرافیان ما در آن دچار اختلاف شدهاند. ( 1) پس آن حضرت پروردگار را به زیباترین
نوع آن وصف کرد و ستود و او را از هر چه درخور ربوبیّت او نیست پاك و منزّه ساخت. آن مرد گفت: پدر و مادرم فدایت اي
زاده رسول خدا، همراهان من موالات شما را پذیرفتهاند و میپندارند این اوصاف که شما بر شمردید همه از صفات علیّ علیه
السّلام است، و اینکه او خداي جهانیان است. راوي گوید: با شنیدن این مطلب تمام اندام آن حضرت بلرزه افتاد و عرق کرده و
گفت: پاك و منزّه است اللَّه از آنچه ظالمان و کافران در بارهاش قائلند، برتري بزرگ!! مگر علیّ همچون دیگران نبود! خوراك
تناول میکرد و مانند دیگران مینوشید، نکاح مینمود، در نهایت محدث و پدیدهاي مانند دیگران بود؟ و با تمام این اوصاف
خاضعانه نماز میگزارد، و در برابر خداوند خوار و ذلیل بود، و دائماً به سوي پروردگارش بازگشت و انابه داشت، آیا دارنده چنین
صفاتی معبود است؟! اگر این گونه باشد پس هر کدام از شما یک خدا است، زیرا در تمام این صفات که معرّف حدوث است
مشارکت دارد!!. آن مرد گفت: اي زاده رسول خدا! آنان معتقدند وقتی علیّ از جانب خود معجزاتی را ص: 495
آورد که جز خدا بر آن قادر نیست، اینها همه دلالت میکند که او معبود و خدا است، و اینکه میان دیگر مخلوقات محدث عاجز؛ با
صفات ایشان ظاهر شده با این کار مردم را دچار اشتباه و تلبیس ساخته و آزموده تا بدو معرفت یابند، و ایمانشان به او از سر اختیار
از جانب خودشان باشد. حضرت رضا علیه السّلام فرمود: أوّلین مطلب اینکه ایشان برکنار و جداي از این مطلب نیستند که فردي
همین عقیده را بر ایشان برگردانده و بگوید: وقتی از او (علیّ) فقر و ناداري ظاهر میشود دلالت میکند: فردي که این صفات دارد
و افراد ضعیف و نیازمند نیز مانند اویند دیگر عمل و کردار او معجزه نمیباشد، پس از همین جا دریابند آنکه معجزات را ظاهر
ساخته تنها از جانب قادر و توانایی است که هیچ شباهتی به مخلوقین ندارد، نه فعل محدث و پدیدهاي که همانند ضعیفان در صفات
315 - و نقل است که مأمون در باطن میل داشت که امام رضا علیه السّلام در بحث با کسانی که روبرو ( ضعف و ناتوانی است!!. ( 1
میشود درمانده و عاجز شود و حریفش بر او چیره گردد، هر چند در ظاهر غیر این را مینمود، پس گروهی از فقیهان و علماي أهل
کلام نزد او گرد آمدند، و در پنهان به ایشان گفته بود در باره مسأله امامت با او بحث کنید و محور بحث شما همین مطلب باشد،
1) پس [چون مجلس حاضر شد] حضرت رضا علیه السّلام به ایشان فرمود: شما یکتن از میان خود ) ص: 496
انتخاب کنید که او از طرف شما با من گفتگو نماید، که هر چه بر او لازم آید بر تمام شما نیز لازم آمده باشد، ایشان نیز از بین
حاضران مردي بنام یحیی بن ضحّاك سمرقنديّ را برگزیدند که در خراسان همانندي نداشت، حضرت به او فرمود: از هر چه
میخواهی سؤال کن، او گفت: راجع به مسأله امامت میپرسم، شما چگونه ادّعاي امامت میکنید براي کسی که امامت نکرد، و
رها میکنید کسی را که امامت کرد و مردم هم به امامت او رضایت دادند؟ امام فرمود: اي یحیی، نظرت در باره کسی که
تصدیقکننده فردي است که او خود را تکذیب کرده چیست، و آنکه تکذیبکننده کسی است که خود را راستگو میداند، بگو
ببینم کدام یک از این دو حقّ و درستکارند و به حقیقت رسیدهاند، و کدام یک از آن دو باطل و خطا کارند؟ یحیی ساکت ماند،
مأمون به او گفت: پاسخ بده، گفت: اي أمیر المؤمنین مرا از پاسخ این پرسش معاف بفرمایید، مأمون گفت: اي أبو الحسن براي ما
مقصود خود را از این پرسش بیان فرمایید، امام فرمود: یحیی چارهاي ندارد جز اینکه خبر دهد از رهبران او کدامیک خود را
تکذیب کردند و کدام یک تصدیق نمودند؟ و اگر فکر میکند که آنان تکذیب کردند پس کذّاب شایسته امامت نیست، و اگر
میپندارد که ایشان تصدیق کردند، پس از جمله ص: 497 ایشان اوّلی است که گفته است: من بر شما ولایت یافتم
ولی بهترین شما نیستم، و آنکه پس از وي بود در بارهاش گوید که بیعت با خلیفه أوّل اشتباه و خطا بود، هر که بمانند این کار را
پس از آن تکرار کند او را بکشید، قسم بخدا نپسندید و راضی نبود براي فردي که عمل ایشان را تکرار نماید مگر به قتل و کشته
شدن! پس آنکه بهترین مردم نیست- در حالی که بهتري وجود ندارد مگر به صفات و ویژگیهایی که یکی از آنها علم است و یکی
صفحه 125 از 174
جهاد و کوشش و دیگر فضائل و آنها در او نبود- و هر کس بیعت با او به امامت؛ لغزش و اشتباه باشد که موجب کشتن کسی باشد
که مانند آن را ترك نماید، چطور امامت چنین فردي براي دیگران مورد قبول باشد و وضع او این باشد؟ آنگاه خود او روي منبر
گفت: مرا شیطانی است که بر من عارض میشود هر گاه او از طریق مستقیم مرا به کجی کشانید شما مردم مرا براه راست آورید،
هر گاه خطائی از من سر زد مرا راهنمایی کنید، بنا بر این اینان بنا به قول خودشان امام نیستند، چه صادق باشند چه کاذب! یحیی
دیگر هیچ پاسخی براي گفتن نداشت. پس مأمون از کلام آن حضرت شگفت زده شده و گفت: اي أبو الحسن در روي زمین
316 - آن حضرت فرموده: بهترین توشهاي که شخص دانشمند ( کسی نیست که این طور نیکو سخن گوید جز شخص شما!. ( 1
دوستدار ما براي ص: 498 روز فقر و نیاز و ذلّت خود ذخیره میکند، حمایت علمی از دوستان ناتوان ما، و نجات
ایشان از چنگال دشمنان خدا و رسول او است. [در این صورت] وقتی از قبر برخیزد صفوف فرشتگانی را مشاهده کند که از محلّ
قبر تا جایگاهش در بهشت برین صف کشیدهاند، و او را با بالهاي خود بلند نموده و به عمارت مخصوصش در بهشت حمل کرده و
به او میگویند: آفرین بر تو! خوشا بحالت، اي کسی که دشمنان خوبان را مقهور ساخته و از ائمّه اطهار خود حمایت و طرفداري
317 - و به اسناد قبل از امام عسکريّ نقل است که: مردي بر حضرت رضا علیه السّلام وارد شده و گفت: اي زاده ( مینمودي!. ( 1
رسول خدا، امروز چیز عجیبی دیدم. فرمود: چه چیزي؟ گفت: مردي همراه ما بود که اظهار موالات آل محمّد و بیزاري از
دشمنانشان را مینمود، ولی امروز او را دیدم که لباسی بدو بخشیده بودند و به همین حال او را در بغداد میگردانده و منادي در
مقابل او فریاد میزد: اي گروه مسلمانان، توبه این مرد رافضی را بشنوید، سپس مردم نیز به او میگفتند: بگو!، و او این گونه
است، و هنگامی که این کلام بر زبان میراند همه « أبا بکر » میگفت: بهترین مردم ص: 499 پس از رسول خدا
فریاد میکشیدند که: توبه کرد! و أبو بکر را بر علیّ بن أبی طالب برتر و تفضیل داشت. حضرت رضا علیه السّلام فرمود: وقتی
خلوت شد این حدیث را برایم تکرار کن، من نیز در زمان مقتضی آن را تکرار کردم، آن حضرت فرمود: تنها بدین جهت بار
نخست سخن آن مرد در حضور این خلق وارونه را برایت تفسیر نکردم چون از انتقال آن به دیگران کراهت داشتم که دست آن
« أبو بکر » بهترین مردم پس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله » : مرد رو شده و مورد ایذاء و آزار آنان قرار گیرد- آن مرد نگفت
است، (و چون بحالت نصب نام أبو بکر برده شده) پس او « أبا بکر » است که با این سخن او را بر علیّ تفضیل داده باشد، بلکه گفت
را منادي قرار داد تا موجب رضایت اطرافیان جاهل خود گردد، تا از شرّ و اذیّت ایشان در امان بماند، خداوند متعال این توریه را از
318 - و به اسناد قبل از امام عسکريّ نقل است که فرمود: وقتی ( ناحیه رحمت خود براي شیعیان و دوستداران ما قرار داده است. ( 1
ولایتعهدي براي حضرت رضا علیه السّلام قرار گرفت، دربان او بر حضرت وارد شده و گفت: ص: 500 گروهی
پشت در ایستادهاند و اذن دخول خواسته و میگویند: ما از شیعیان علیّ علیه السّلام هستیم!. ( 1) حضرت فرمود: من فعلًا مشغولم
آنان را بازگردان. و این آمد و شدها و جواب منفی امام دو ماه بطول انجامید، تا جایی که دیگر از رسیدن به او ناامید شده و به
دربان گفتند: به آقایمان بگو ما از شیعیان پدرت علیّ علیه السّلام هستیم! این ماجرا موجب شماتت و سرزنش دشمنانمان بر ما شده،
و ما این بار بازگشته و از این شرمندگی و شکستن غروري که بما رسیده، و عجز از احتمال دردي که به سبب شماتت از ناحیه
دشمنانمان به ما خواهد رسید از شهر خود خواهیم گریخت. حضرت رضا علیه السّلام به دربان خود فرمود: اجازه بده داخل شوند،
آنان وارد شده سلام کردند ولی آن حضرت نه جواب سلامشان را داد و نه اذن جلوس صادر کرد، و همان طور ایستادند. همگی
گفتند: اي زاده رسول خدا، این چه جفاي عظیم و استخفاف پس از آن حجاب سخت است! دیگر چه جفائی مانده تا بر سر ما
و هر مصیبتی که به شما رسد به سبب » : 1) حضرت رضا علیه السّلام فرمود: این آیه را بخوانید ) آید؟! ص: 501
بخدا سوگند که من در این کار تنها ،« کارهایی (خطا و گناهانی) است که دستهایتان کرده و از [گناهان] در میگذرد- شوري 30
به خداوند و رسول او و أمیر المؤمنین و پدران پاکم پس از او اقتدا کردم، آنان بر شما نکوهش کردند من نیز اقتدا نمودم. گفتند:
صفحه 126 از 174
براي چه اي زاده رسول خدا؟! فرمود: براي این ادّعا که شما شیعه أمیر المؤمنین هستید! واي بر شما! شیعیان او حسن و حسین و
سلمان و أبو ذرّ و مقداد و عمّار و محمّد بن أبی بکر بودند، همانها که ذرّهاي از دستورات او سرپیچی نکردند، حال اینکه شما در
بیشتر کردارتان با او مخالفید، و در بیشتر فرائض خود کوتاهی ورزیده و بزرگی حقوق برادران خود را در باره خدا خوار و بیمقدار
میدارید، و آنجا که نباید تقیّه میکنید، و آنجا که باید؛ تقیّه نمیکنید، اگر شما در همان ابتداي کار میگفتید ما از موالی و محبّین
اوئیم و از دوستداران اولیاي او و دشمنان دشمنان او هستیم من منکر این قول شما نشده بودم، و لیکن این مقام و مرتبه شریفی بود
که شما مدّعی آن شدهاید، اگر کردار شما گفتارتان را تصدیق نکند به هلاکت افتید، مگر اینکه رحمت پروردگارتان آن را تلافی
1) آنان گفتند: اي زاده رسول خدا، ما همگی بدرگاه خدا استغفار کرده و از این گفته خود توبه ) کند. ص: 502
میکنیم، بلکه میگوییم- همان طور که شما بما آموختید-: ما محبّ شما و اولیاي شمائیم، و دشمنان دشمنان شما هستیم. حضرت
رضا علیه السّلام فرمود: آفرین و مرحبا به شما برادران و محبّینم! بیائید بالا، و آنقدر آنان را به بالا خواند تا تک تکشان را در بغل
گرفت، سپس به دربان خود فرمود: چند بار ایشان را مانع شدي؟ گفت: شصت بار. فرمود: به همان تعداد نزد ایشان رفته و ضمن
سلام؛ سلام مرا به ایشان برسان. اکنون با این استغفار و توبه همه گناهان خود را محو و پاك ساختند، و به جهت محبّت و موالاتشان
به ما مستحقّ کرامت شدهاند، و از حال ایشان و امور ناخورانشان تفقّد کن؛ نفقات بسیار و احسان فراوان و هدایاي بسیاري بدیشان
داده و زیانشان را جبران کن. ص: 503
« در انواع مختلف از علوم دینی و مذهبی » « احتجاج امام أبو جعفر ثانی محمّد بن علیّ علیهما السّلام »
-319 أبو هاشم داود بن (1) « در انواع مختلف از علوم دینی و مذهبی » « احتجاج امام أبو جعفر ثانی محمّد بن علیّ علیهما السّلام »
به چه معنا است؟ فرمود: یعنی « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَ دٌ » در آیه مبارکه « أحد » : قاسم جعفري گوید: از حضرت جواد علیه السّلام پرسیدم
و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه را رام » : اتّفاق همگان بر یکتایی او، چنان که خود فرموده
چشمها » : سپس براي او شریک و صاحبی قائل میشوند. پرسیدم: در باره آیه ،« گردانیده هر آینه گویند: خداي- سوره عنکبوت: 61
توضیح فرمایید. فرمود: اي أبو هاشم، اوهام دلها دقیقتر از چشمهاي دیدگان میباشد، تو با وهم خود « او را درنیابد- انعام: 103
قادري شهرهاي سند و هند و حتّی بلادي که به آنها وارد نشدي را درك کنی، ولی با چشمهایت قادر به درك آنها نیستی، بنا بر
320 - از امام جواد علیه (1) این اوهام قلب و دلها او را درك نمیکند تا چه رسد به چشمهاي دیدگان!!. ص: 504
السّلام سؤال شد: آیا روا است بخدا گویند: او چیزي است؟ فرمود: آري، با این کار او را از حدّ ابطال (خدایی نیست) و حدّ تشبیه
-321 أبو هاشم جعفريّ گوید: خدمت امام جواد علیه السّلام بودم که مردي (2) .«1» (مانند ساختن او را به مخلوق) خارج میکنی
از آن حضرت پرسید: بمن بفرمایید آیا اسماء و صفاتی که در قرآن براي خداوند آمده، آن اسماء و صفات، خود پروردگار است؟
امام فرمود: کلام تو داراي دو معنی است، اگر مقصود تو که میگویی اینها خود او هستند این است که خدا متعدّد و متکثّر است که
خدا برتر از آنست، و اگر مقصود تو این است که این اسماء و صفات همیشگی و ازلی هستند، ازلی بودن دو معنی دارد: نخست
اگر بگویی خدا همیشه بآنها علم داشته و شایسته آنها بوده، صحیح است، دوم و اگر بگویی ص: 505 تصویر آنها و
الفباي آنها و حروف مفرده آنها همیشگی بوده، پناه به خدا میبرم که با خداوند چیز دیگري در ازل بوده باشد، بلکه خدا بود و
مخلوق نبود، سپس این نامها و اسماء و صفاترا پدید آورد تا بین او و مخلوق خود واسطه باشند و توسّط آنها به درگاه خدا تضرّع
کنند و او را بپرستند و آنها همه ذکر او باشند، خدا بود و ذکر نبود و کسی که توسّط ذکر یاد شود همان خداوند قدیم است که
همیشه بوده و اسماء و صفات همه مخلوقند، و معانی آن و آنچه از آنها مقصود است همان خدایی است که اختلاف و بهم
پیوستگی او را سزاوار نیست، چیزي که جزء دارد اختلاف و بهم پیوستگی دارد (نه خداي یگانه یکتا)، ( 1) و نیز نباید گفت خدا
صفحه 127 از 174
کم است و زیاد است بلکه او به ذات خود قدیم است، زیرا هر چیز که یکتا نباشد تجزیهپذیر است و خدا یکتا است و تجزیه پذیر
نیست و کمی و زیادي نسبت به او تصوّر نشود هر چیز که تجزیه پذیرد و کم و زیادي نسبت به او تصوّر شود مخلوقی است که بر
خالق خویش دلالت کند، اینکه گویی خدا توانا است خود خبر دادهاي که چیزي او را ناتوان نکند و با این کلمه عجز را از او
برداشته و ناتوانی را غیر او قرار دادهاي و نیز اینکه گویی خدا عالمست، با این کلمه جهل را از او برداشته و نادانی را غیر او قرار
دادهاي و چون خدا همه چیز را نابود کند، صورت تلفّظ و مفردات حروف را ص: 506 هم نابود کند، و آنکه علم
و دانائیش همیشگی است همیشه باشد. ( 1) پرسید: (در صورت از بین رفتن الفاظ) پس چگونه خداي خود را شنوا مینامیم؟ فرمود:
از آن جهت که آنچه با گوش درك شود بر خدا پوشیده نیست ولی او را به گوشی که در سر فهمیده میشود توصیف نمیکنیم،
همچنین او را بینا مینامیم از آن جهت که آنچه با چشم درك شود مثل رنگ و شخص و غیر اینها بر او مخفی و پوشیده نیست،
ولی او را به بینایی نگاه چشم وصف و تعریف نکنیم، و نیز او را لطیف مینامیم براي آنکه به هر لطیفی (کوچک و بزرگی) دانا
است، مانند پشه و کوچکتر از آن؛ و موضع راه رفتن و شعور جنسی او و مهرورزي به فرزندان او، و سوار شدن برخی بر برخی دیگر
و بردن خوردنی و آشامیدنی او براي فرزندانش در کوهها و کویرها و نهرها و خشکزارها، از همین جا دریافتیم که آفریننده پشه
لطیف است بدون کیفیت، کیفیت تنها مختصّ مخلوق است که چگونگی دارد، و نیز خداي خود را توانا نامیم نه از جهت قدرت
مشتکوبی که میان مخلوق مشهور است، اگر توانایی او قدرت مشتکوبی معمول میان مخلوق باشد تشبیه به مخلوق میشود و
احتمال زیادت برد و آنچه احتمال زیادت برد احتمال کاهش برد ص: 507 و هر چیز که ناقص و کاست باشد قدیم
نباشد و چیزي که قدیم نیست عاجز است، پس ربّ و خداي ما- تبارك و تعالی- شبه و مانند آنها نیست، و عاري از هر ضدّ و ندّ
(شریک) و کیفیت و نهایت و تبدیلی است، بر دلها و قلوب حرام است که او را حمل کند (یا: حرام است او را تشبیه کند) و اینکه
اوهام او را محدود سازد و اینکه ضمائر او را به تصویر کشد، چه ذات اقدس الهی أجلّ و أعزّ از ادات و ابزار خلق او، و نشانههاي
322 - ریّان بن شبیب گوید: وقتی مأمون خواست دخترش امّ ( مخلوق او است، برتر است از آنچه میگویند برتري بزرگ. ( 1
الفضل را به عقد ازدواج حضرت جواد علیه السّلام درآورد جماعت عبّاسیّون با خبر شده و بر آنان بسیار گران آمد و از این تصمیم
سخت ناراحت شده و ترسیدند کار آن حضرت به همان جا کشد که کار پدرش امام رضا علیه السّلام انجامید، و منصب ولایتعهدي
مأمون به او و بنی هاشم انتقال یابد، از این رو با هم گرد آمده و در این مهمّ به بحث پرداختند و نزدیکان فامیل مأمون نزد او آمده
و گفتند: اي أمیر المؤمنین، شما را به خدا سوگند که از این تصمیمی که در باره تزویج ابن الرّضا گرفتهاي صرف نظر کنی، زیرا ما
در هراسیم نکند منصبی که خدا بما داده از دستمان خارج شود، و شما با این کار لباس عزّتی که خدا بما پوشانده از دستمان
درآوري، ص: 508 زیرا شما نیک به کینه دیرینه و تازه ما به این دسته (بنی هاشم) واقفید، و به شیوه خلفاي پیشین
با اینان آگاهی که (بر خلاف شما) آنان را تبعید کرده و کوچک میداشتند، و ما در آن رفتاري که شما نسبت به پدرش رضا انجام
دادي در هول و هراس بودیم، تا اینکه خود خداوند تشویش ما را از ناحیه او برطرف فرمود، شما را بخدا قسم مبادا دوباره ما را به
اندوهی که به تازگی از سینههاي ما رخت بسته بازگردانی، و نظر خود را در مورد تزویج امّ الفضل از فرزند علیّ بن موسی به سوي
فرد دیگري از خانواده و دودمان بنی عبّاس که در خور آن هستند بازگردانی؟ ( 1) مأمون به آنان گفت: امّا هر آنچه میان شما و
اولاد ابی طالب است؛ سبب آن تنها خود شمائید و اگر خودتان انصاف دهید هر آینه آنان (به خلافت) شایستهترند، و امّا رفتار
خلفاي گذشته نسبت به آنان که گفتید همانا آنان با این عمل خود قطع رحم و خویشاوندي نمودند و از اینکه من نیز مانند ایشان
مرتکب آن شوم به خدا پناه میبرم! و قسم بخدا من از آنچه نسبت به ولایتعهدي علیّ بن موسی الرّضا انجام دادم هیچ گونه پشیمان
نیستم، و بیتردید من خود از او درخواست نمودم که کار خلافت را بدست گرفته و من خود آن مقام را از خود دور ساختم، ولی
1) و امّا اینکه من محمّد بن ) او از پذیرش آن خودداري کرد و مقدّرات الهی چنان پیش آمد که دیدید. ص: 509
صفحه 128 از 174
علیّ (حضرت جواد علیه السّلام) را براي دامادي خود انتخاب نمودم تنها بواسطه برتري او با خردسالیاش در دانش و علم بر تمام
علماي زمان میباشد و براستی که دانش او شگفت انگیز است، و من امید آن دارم آنچه من از او خبر دارم او خود براي تمام مردم
آشکار و هویدا سازد تا همه دریابند که نظر و رأي صواب همان است که من در باره او انجام دادهام!. عبّاسیّون در پاسخ مأمون
گفتند: گر چه رفتار و کردار این جوان خردسال تو را به شگفتی واداشته و شیفته خود ساخته ولی در هر حال او کودکی است که
میزان معرفت و فهم او اندك میباشد، پس او را مهلت داده و صبر کن تا عالم شده و در دانش دین فقیه گشته و دانش بجوید، بعداً
هر چه خواهی در باره او انجام بده!. مأمون گفت: واي بر شما! من از شما به حال این جوان آشناترم، او از خاندانی است که علم
ایشان از جانب خدا و بسته به دانش عمیق بیانتها و الهامات پروردگار است. پدران او پیوسته در علم دین و ادب از همگان بینیاز
بوده و دست همگان از رسیدن به حدّ کمال آنان کوتاه و نیازمند به درگاه ایشان بوده است، اگر میخواهید او را آزمایش کنید تا
دریابید که من سخن براستی گفتم و صدق کلام من بر شما هویدا گردد؟!. گفتند: ما از آزمایش او خشنودیم، پس اجازه بفرمایید
ما کسی را در حضور شما ص: 510 بیاوریم تا از او مسائل فقهی و احکام این دین را پرسش کند، اگر جواب
درست داد ما دیگر اعتراضی نداشته و بر شما خرده نخواهیم گرفت، و استواري و محکمی اندیشه أمیر المؤمنین نزد آشنا و غریب و
دور و نزدیک آشکار میگردد، و اگر از دادن پاسخ درمانده و عاجز شد در این صورت سخن ما روشن شود که تنها از سر
مصلحت بینی بوده. ( 1) مأمون گفت: هر زمانی که خواستید این مطلب را [در حضور من] عملی سازید. آنان از نزد مأمون خارج
شده و رأي همه بر این شد که از یحیی بن أکثم که قاضی بزرگ آن زمان بود بخواهند تا پرسشی از امام جواد علیه السّلام نماید
که او قادر بپاسخ آن نباشد، و براي این مهمّ وعده اموالی نفیس و وعدههاي فراوانی باو دادند، آنگاه نزد مأمون آمده از او خواستند
زمانی را براي این مطلب تعیین کند که همه در آن روز در حضور مأمون جمع شوند، مأمون نیز روزي را براي این مجلس تعیین
نمود و در آن روز همه آمدند و یحیی بن أکثم نیز حاضر شد، و مأمون دستور داد براي امام جواد علیه السّلام تشکی پهن کنند و دو
، بالش روي آن نهند، آن حضرت که نه سال و چند ماه داشت به مجلس آمده و میان آن دو بالش جلوس فرمود، الاحتجاج، ج 2
1) و یحیی نیز مقابل آن حضرت نشسته و أهل مجلس هر کدام در جاي خود قرار گرفتند، و مأمون نیز بر روي تشکی ) ص: 511
چسبیده به تشک آن حضرت نشسته بود. یحیی رو به مأمون نموده و گفت: اي أمیر المؤمنین اذن میفرمایی از أبو جعفر پرسش
کنم؟ مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر! پس یحیی رو به آن حضرت کرده گفت: فدایت شوم اجازه میفرمایی بپرسم؟ حضرت
فرمود: بپرس!. یحیی گفت: فدایت شوم نظر شما در باره فردي که در حال احرام شکاري را بکشد چیست؟ حضرت جواد علیه
السّلام فرمود: آیا در خارج از حرم کشته است یا در داخل حرم؟ دانا به مسأله و حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آن فرد
آزاد بوده یا برده؟ اوّلین بار بوده که چنین کاري کرده یا پیش از آن نیز انجام داده؟ شکار از پرندگان بوده یا غیر آن؟ شکار
کوچک بوده یا بزرگ؟ اصرار بر چنین کاري دارد یا نادم و پشیمان است؟ ص: 512 شکار در شب اتّفاق افتاده یا
در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حجّ؟! ( 1) یحیی بن أکثم از فرمایشات امام علیه السّلام مات و مبهوت شد و آثار عجز و
ناتوانی در سیمایش هویدا شده و زبانش به لکنت افتاد، بنوعی که أهل مجلس آن را فهمیدند. مأمون گفت: الحمد للَّه مطلب همان
شد که من پیشی بینی کرده بودم، سپس به فامیل و خاندان خود نظري انداخته و گفت: حال آنچه را قبول نمیکردید دریافتید؟
سپس رو به حضرت جواد علیه السّلام کرده و گفت: خواستگاري کن و خطبه را براي خودت بخوان فدایت شوم، زیرا من تو را به
دامادي خود پسندیدم و دخترم أمّ الفضل را به همسري تو درآوردم هر چند گروهی از این کار راضی نیستند. پس آن حضرت
اخلاص در « لا إله إلّا اللَّه » خطبه عقد را به این عبارت جاري ساخت: حمد و ثناي خداوند اقرار و اعترافی بر نعمات او است، و کلمه
وحدانیّت او، و درود خدا بر محمّد آقاي مردمان، و برگزیده عترتش باد، امّا بعد: از جمله فضل خداوند بر خلایق این است که با
و عزبهایتان (مردان بیزن یا زنان بیشوهر) را و » : حلال؛ ایشان را از ارتکاب ص: 513 حرام بینیاز ساخته، فرموده
صفحه 129 از 174
شایستگان از بندگان و کنیزان خود را به زناشویی دهید، اگر تنگدست باشند خداوند آنان را از بخشش خویش بینیاز میگرداند؛
آنگاه چنین فرمود: همانا محمّد بن علیّ بن موسی؛ امّ الفضل دختر عبد اللَّه مأمون را ،« و خدا فراخی بخش و دانا است- نور: 32
خواستگاري میکند، و صداق و مهریهاش را مهریه جدّهاش فاطمه دخت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله قرار میدهد که پانصد
درهم خالص تمام عیار باشد، پس اي أمیر المؤمنین، آیا به این مهریه او را به همسري من درخواهی آورد؟ ( 1) مأمون گفت: آري
اي أبو جعفر؛ امّ الفضل دخترم را به این مهري که گفتی به همسري تو درآوردم، آیا شما نیز این ازدواج را پذیرفتی اي أبو جعفر؟
امام فرمود: آري پذیرفتم و بدان خشنود گشتم، پس مأمون فرمان داد هر یک از مردمان از نزدیک و غیر آنان بنا بر رتبه و مقامش
در جاي خود بنشیند. ریّان راوي خبر گوید: زمانی نگذشت که آوازهایی مانند آوازهاي کشتیبانها شنیدم که با هم سخن گویند،
سپس خادمانی را دیدیم که از نقره کشتی ساخته و آن را با ص: 514 ریسمانهاي ابریشمی روي چهارچرخی از
چوب بسته و آوردند و آن کشتی پر از عطر بود، مأمون فرمان داد در ابتدا آن گروه حاضر آنجا را معطّر سازند، و بعداً آن کشتی
مصنوعی را به خانههاي اطراف بکشند، و همه را از آن عطر خوشبو سازند، سپس ظروف خوراکی آوردند و همگان خوردند،
سپس جایزهها را آوردند و به هر که در حدّ قدر و مرتبهاش جایزه دادند. ( 1) وقتی مجلس بپایان رسید و همه مردم جز نزدیکان
پراکنده شدند، مأمون رو به آن حضرت کرده و گفت: فدایت شوم اگر صلاح دانستید احکام هر کدام از آنچه در باره کشتن شکار
در حال احرام فرمودي براي ما بیان فرمایی تا ما نیز بدانیم و بهره بریم. امام جواد علیه السّلام فرمود: آري؛ فرد محرم چون در خارج
حرم شکاري را بکشد و آن شکار پرنده و بزرگ باشد کفّاره آن یک گوسفند است، و اگر در داخل حرم بکشد کفّارهاش دو برابر
میشود، و اگر جوجه پرنده را در خارج حرم بکشد کفّاره او برهاي است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در داخل
حرم بکشد باید هم آن را بدهد و هم بهاي آن جوجه که کشته است، و اگر شکار از حیوانات وحشی بود، مثلًا اگر الاغ وحشی بود
کفّارهاش یک گاو است، و شکار شتر مرغ کفّارهاش یک شتر است، و شکار ص: 515 آهو کفّارهاش یک گوسفند
است، و اگر هر کدام از این حیوانات وحشی را در داخل حرم کشت کفّارهاش دو برابر میشود، و این را بدان اگر قربانی به کعبه
رسد و فرد محرم کاري کند که قربانی بر او واجب شود و احرامش احرام حجّ باشد آن قربانی را در منی باید بکشد، و اگر احرام
عمره باشد در مکّه قربانی کند، و کفّاره صید در مورد عالم به مسأله و نادان یکسان است، و امّا در شکار عمد گناه نیز کرده و در
خطاء از او برداشته شده، و اگر فرد کشنده آزاد باشد کفّاره بر عهده خود اوست، و اگر بنده باشد کفّاره بر عهده آقاي او است، و
بر فرد صغیر کفّاره واجب نیست ولی بر کبیر واجب است، و شخصی که از کرده خود نادم و پشیمان است به همان جهت عقوبت
اخروي از او برداشته شود، ولی آنکه پشیمان نیست بطور حتم در آخرت عقاب خواهد شد. ( 1) مأمون گفت: آفرین اي أبو جعفر!
خدا به شما خیر عطا فرماید! حال خوب است شما نیز از یحیی سؤالی کنید همان طور که او از شما پرسید؟ حضرت به یحیی بن
أکثم فرمود: پرسش کنم؟ گفت: هر طور که میخواهید فدایت شوم، اگر قادر بودم پاسخ شما را خواهم گفت و گر نه از شما بهره
1) حضرت فرمود: مرا آگاه کن از مردي که در بامداد به زنی نگاه میکند و آن بر او حرام ) خواهم برد. ص: 516
است، و چون روز بالا میآید بر او حلال میگردد، و هنگام ظهر دوباره حرام میشود، و هنگام عصر بر او حلال میشود، و غروب
بر او حرام شود، و عشاء بر او حلال شود، و نیمه شب بر او حرام شود، و هنگام سپیده دم بر او حلال گردد، این چگونه زنی است؟
و براي چه حلال و از چه جهت حرام میشود؟ یحیی بن أکثم گفت: قسم بخدا که من به جواب آن رهنمون نمیشوم، و وجه
حرمت حلال بودن آن را نمیدانم، اگر صلاح میدانید بفرمایید تا بهرهمند شویم؟. امام علیه السّلام فرمود: این زن کنیز مردي است
که بیگانهاي بر او نظر انداخته و آن نگاه حرام بوده، و چون روز بالا آمد وي را از صاحبش خرید پس بر او حلال شد، و ظهر
کرد ص: 517 حرام شد، هنگام «1» آزادش کرد، حرام شد، عصر با او ازدواج کرد، حلال شد، و غروب ظهارش
عشاء کفّاره ظهار پرداخت کرد، حلال شد، نیمه شب یک طلاق داد، حرام شد، سپیده دم رجوع کرد، حلال شد. ( 1) مأمون رو به
صفحه 130 از 174
حضّار مجلس که از خاندان خود او بودند کرده و گفت: آیا در بین شما کسی هست که از این پرسش چنین پاسخی بگوید، یا
پرسش قبل را بدان تفصیل که شنیدید بداند؟ گفتند: نه بخدا، همانا أمیر المؤمنین داناتر به چیزي است که میاندیشد. مأمون گفت:
واي بر شما! این خاندان در بین تمام مردم مخصوص به فضیلت و برتري گشتهاند و خردسالی مانع ایشان از کمال نیست! مگر
نمیدانید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دعوت خود را به أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب آغاز نمود و علیّ در آن وقت ده
ساله بود و پیامبر اسلام او را پذیرفت و به آن حکم فرمود، و رسول خدا جز علیّ کس دیگري را در آن سنّ به اسلام دعوت
نفرمود، و حسن و حسین با او بیعت کردند در حالی که کمتر از شش سال داشتند، و رسول خدا با کسی جز آن دو در آن سنّ
بیعت نفرمود؟! مگر اکنون به فضیلت و برتري که به اینان داده پی نبردید، و نمیدانید اینان نژادي هستند که بعضی از اینان از
ص: 518 بعضی هستند، آنچه در باره آخرینشان ثابت و جاري است در باره نخستین ایشان نیز جاري است؟! گفتند:
راست گفتی اي أمیر المؤمنین. ( 1) سپس آن قوم برخاسته رفتند، و فرداي آن روز همه به اتّفاق حضرت جواد علیه السّلام در آن
مجلس حاضر شدند، و افسران و سرلشکران و پردهداران و نزدیکان خلیفه و دیگران جهت تبریک به مأمون و حضرت جواد علیه
السّلام حضور یافتند، در آنجا سه طبق نقره آورده شد که پر از گلولههایی بود که از مشک و زعفران ساخته بودند، و در بین آن
گلولهها برگههاي کوچکی لوله شده بود که در آنها حواله اموال نفیس و بسیار و عطایاي سلطنتی و آب و ملک نوشته بودند، پس
مأمون فرمان داد تا آن گلولهها را بر سر نزدیکان خود بریزند، و هر که گلولهاي در دستش قرار میگرفت آن را باز میکرد و آن
حواله را بیرون میکشید و براي اخذ آن به خزانهدار مأمون مراجعه مینمود و دریافت میکرد، و از سوي دیگر کیسههاي طلا
آورده در میان گذاشتند، و مأمون همه را در بین افسران و سرلشکرها و باقی مردم بخش کرد، و عاقبت همه حضّار از آن مجلس
دارا و ثروتمند خارج شدند، و همچنین مأمون صدقاتی به فقرا و مسکینان داد، و از آن روز به بعد مأمون پیوسته حضرت جواد علیه
السّلام را گرامی میداشت، و قدر و مرتبه آن حضرت را بزرگ داشته و او را بر همه اولاد و خاندان خود مقدّم میداشت.
323 - و نقل است مأمون پس از آنکه دخترش امّ الفضل را به زوجیّت امام جواد علیه السّلام درآورد، (1) ص: 519
روزي در مجلس با حضور آن حضرت و یحیی بن أکثم و گروه زیادي جمع بود. یحیی بن أکثم گفت: اي زاده رسول خدا، نظر
روزي جبرئیل بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرود آمده و گفت: اي محمّد، خداوند عزّ و جلّ » : شما در باره این خبر چیست
حضرت فرمود: من منکر فضل أبو بکر ؟« سلامت رسانده و میفرماید: از أبو بکر بپرس آیا از من راضی است چون من از او خشنودم
نیستم، ولی بر راوي این خبر واجب است که حدیثش را با حدیث دیگري که از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله نقل شده مقابله
دروغ بر من بسیار شده، و پس از من نیز زیاد خواهد شد، پس هر که از روي عمد بر من » : کند که در آخرین سفر حجّ فرمود
دروغی ببندد باید جایگاه خود را در آتش قرار دهد، پس چون حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنّت من عرضه
و این خبري که تو نقل کردي با قرآن ،« کنید، پس هر چه موافق قرآن و سنّت من بود آن را برگیرید، و مخالف آن دو را نگیرید
و همانا ما آدمی را آفریدهایم و آنچه را نفس او وسوسه میکند میدانیم، و ما باو از رگ گردن » : نمیخواند، خداوند متعال فرموده
پس بنا بر مفاد ص: 520 حدیث بر خداوند عزّ و جلّ رضا و سخط أبو بکر مخفی بوده تا از « نزدیکتریم- ق: 16
مثل أبو بکر و عمر در زمین مثل جبرئیل » : مکنون سرّ خود بپرسد، این مطلب محال عقلی است. ( 1) یحیی گفت: و در خبر است که
حضرت علیه السّلام فرمود: و این مطلب نیز قابل تأمّل است، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّبی .« و میکائیل است در آسمان
هستند که هرگز معصیت پروردگار را نکرده و حتّی براي لحظهاي از طاعت خداوند فارق نشدهاند، ولی أبو بکر و عمر مدّتی به
خدا مشرك بودند هر چند پس از آن اسلام آوردند، پس بیشتر عمرشان مشرك بودهاند، پس تشبیه آن دو به آن دو محال است.
نظر شما در باره این حدیث چیست؟ حضرت جواد « فقط آن دو سیّد و سرور پیران أهل بهشتند » : یحیی گفت: و حدیث است که
علیه السّلام فرمود: این حدیث نیز محال است، زیرا أهل بهشت همگی برنا و جوانند، و پیر و سالخوردهاي میانشان نیست، و این خبر
صفحه 131 از 174
که » : از جعلیات بنی امیّه در ضدّیت با حدیثی است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باره حسن و حسین علیهما السّلام فرمودند
تنها عمر بن خطّاب چراغ » : 1) یحیی گفت: و نقل است که ) ص: 521 .« آن دو سرور و آقاي أهل بهشت میباشند
امام فرمود: و آن نیز محال است، زیرا بهشت مکان فرشتگان مقرّب الهی و آدم و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و .« أهل بهشت است
سکینه » : تمام انبیاء و مرسلین است، آیا بهشت به نور ایشان روشنایی نمییابد تا به نور عمر روشن گردد؟! یحیی گفت: و نقل است
فرمود: من منکر فضل عمر نیستم، ولی أبو بکر افضل از او بود؛ با این حال بر منبر گفت: مرا .« و آرامش بر لسان عمر سخن میگوید
شیطانی است که بر من عارض میشود هر گاه منحرف شدم مرا به براه آورید!!. یحیی گفت: نقل است رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
و یاد کن آنگاه که » : فرمود: کتاب خدا صادقتر از این حدیث است، خدا فرموده .« اگر من مبعوث نمیشدم عمر میشد » : آله فرموده
با این اخذ میثاقی که خداوند از انبیاء گرفته چطور امکان دارد آن را ،« از پیامبران پیمان ایشان گرفتیم، و از تو و از نوح- احزاب: 7
عوض کرده یا تبدیل نماید، و هیچ کدام از حضرات انبیاء حتّی براي لحظهاي به خداوند شرك نورزیدند، پس چگونه کسی که
، من به پیامبري برگزیده الاحتجاج، ج 2 » : بیشتر عمرش مشرك بوده مبعوث به نبوّت شود، و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده
هر وقت » : 1) یحیی گفت: نقل است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده ) !؟« ص: 522 شدم و آدم میان روح و جسد بود
حضرت جواد علیه السّلام فرمود: این نیز محال است، زیرا جایز .« وحی از من قطع میشد گمان میبردم که بر آل خطّاب نازل شده
،« خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی بر میگزیند- حجّ 75 » : نیست که پیامبر در نبوّت خود شکّ کند، خداوند متعال فرموده
پس چگونه ممکن است که نبوّت از برگزیده خدا به مشرك منتقل شود؟!. یحیی گفت: نقل شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
حضرت فرمود: و این نیز محال است، زیرا خداوند متعال .« اگر عذاب نازل شود فقط عمر نجات خواهد یافت » : آله فرموده
و خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند در حالی که تو در میان ایشانی، و خدا عذابکننده آنان نیست در حالی که » : میفرماید
با این آیه خداوند خبر داده که تا رسول خدا در میان ایشان باشد کسی را عذاب نمیکند و تا زمانی « آمرزش میخواهند- انفال 33
324 - عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنیّ رضی اللَّه عنه گوید: به حضرت جواد (1) که آمرزش میخواهند. ص: 523
علیه السّلام عرض کردم: مولاي من! آرزویم این است که شما آن قائمی از بیت محمّد باشید که زمین را پر از قسط و عدل میکند
همچنان که آکنده از ظلم و جور شده است! حضرت فرمود: هر کدام از ما قائم به امر خداوند و هادي به دین او است، امّا قائمی که
خداوند توسّط او زمین را از لوث وجود أهل کفر و انکار پاك سازد و آن را پر از عدل و داد نماید کسی است که ولادتش بر
مردم پوشیده و شخصش از ایشان پنهان و بردن نامش حرام است، و او همنام و هم کنیه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله است، و او
کسی است که زمین برایش در پیچیده شود و هر مشکلی برایش هموار گردد، أصحاب او به تعداد أهل بدر سیصد و سیزده نفر از
هر جا که باشید خدا همه شما را فراهم آورد، » : دورترین نقاط زمین به گرد او فراهم آیند، و این همان فرمایش خداوند است که
پس هنگامی که این تعداد افراد مخلص گرد آیند خداوند متعال امر خود را ظاهر سازد ،« که خدا بر هر چیزي تواناست- بقره: 148
و چون عقد- که آن ده هزار مرد باشد- براي او کامل شود، به اذن و فرمان خداي تعالی قیام کند، و آنقدر دشمنان خدا را بکشد تا
خداوند خشنود شود. ص: 524 عبد العظیم گفت: به آن حضرت عرض کردم: سرور من! چگونه میفهمد خداوند
متعال خشنود گردیده؟ فرمود: خداوند در قلب او رحمت میافکند، و چون به مدینه درآید لات و عزّي را در آورده و آن دو را
آتش زند!!. ص: 525
و جز آن از علوم مربوط به دین و دنیا بر مخالف و » « احتجاج حضرت علیّ بن محمّد عسکريّ علیهما السّ لام در قسمتی از توحید »
« موافق
و جز آن از علوم مربوط به دین و دنیا بر مخالف و » « احتجاج حضرت علیّ بن محمّد عسکريّ علیهما السّلام در قسمتی از توحید »
صفحه 132 از 174
-325 فردي [طیّ ارسال نامهاي] از آن حضرت در باره توحید پرسید که آیا پیوسته خداوند یکتا بوده و هیچ چیزي با او (1) « موافق
نبوده سپس همه اشیاء را پدید آورده و اسماء را براي خود برگزیده، و پیوسته اسماء و حروف از قدیم با او بوده؟ آن حضرت علیه
السّلام مکتوب داشت: خداوند پیوسته موجود بوده سپس آنچه اراده کرد تکوین بخشید، نه کسی مخالف اراده اوست، و نه
عیبجوي در حکم او، اوهام أهل و هم به بیراهه افتاد و دیده نظارهگران به قصور کشید، و وصف وصفکنندگان به فنا گرائید، و
سخن أهل باطل از درك شگفتی شأن یا وقوع دستیابی بر مرتبه بالاي او به اضمحلال و نابودي رسید، او در موضعی است که
326 - أحمد بن ( نهایتی ندارد، و در مکانی است که با هیچ دیده و هیچ عبارتی نمیتوان بر او واقع گشت! هرگز هرگز!!. ( 2
إسحاق گوید: طیّ ارسال نامهاي به وجود مبارك امام هادي علیه السّلام ص: 526 از آن حضرت در باره رؤیت
(دیدن خدا) و طرز تفکّر مردم سؤال نمودم و او چنین نگاشت: تا وقتی که هوایی میان رائی و مرئی نباشد تا چشم از آن عبور کند
صحیح نیست، و در وجوب اتّصال روشنایی میان « رؤیت » محقّق نشود، پس زمانی که هوا منقطع شود و نور نابود گردد « رؤیت »
رائی و مرئی وجوب اشتباه و خطا است، و خداي تعالی پاك و منزّه از خطا و اشتباه است، پس از همین جا ثابت میشود که مسأله
327 - عبّاس به هلال گوید: از ( رؤیت او با چشمها بر خداوند سبحان جایز نیست، زیرا ناچار از اتّصال اسباب به مسبّبات است. ( 1
پرسش کردم، فرمود: یعنی: « خداوند نور آسمانها و زمین است- نور 35 » : حضرت هادي علیه السّلام در باره این آیه مبارکه
328 - و از جمله پاسخهایی که حضرت هادي علیه السّلام در مسأله جبر و تفویض در ( هدایتگر همه أهل آسمان و زمین است. ( 2
نامهاش به أهل اهواز نگاشت این بود که فرمود: در این مورد تمام امّت بدون اختلاف به اجماع رسیدهاند که: قرآن بیهیچ شکّ و
تردیدي نزد تمام فرقهها حقّ است، و أهل ص: 527 اسلام در حالت اجتماع با آن موافقند و بر تصدیق آیات آن
و آن حضرت با این ،« امّت من بر هیچ گمراهی و ضلالتی اجماع نخواهند کرد » : هدایت شدهاند، بخاطر این فرمایش نبويّ که
فرمایش اطّلاع داده آنچه امّت در آن بدون اختلاف به اجماع رسند حقّ محض است، و این معنی حدیث است نه آنچه نابخردان آن
را تأویل میکنند، و نه آن احادیث مزوّره و روایات مزخرفهاي که معاندین براي ابطال قرآن دست بدامن آنها میشوند، و در راه
مخالفت با نصّ صریح قرآن پیروي هواي نفس هلاكکننده خود را میکنند، و به تحقیق آیات واضح و روشن قرآن میپردازند، و
از خداوند مسألت مینماییم تا ما را موفّق به راه صواب و هدایت به رشاد گرداند. ( 1) سپس فرمود: وقتی آیهاي از قرآن خبري را
تصدیق و تحقیق نمود، پس فرقهاي از مسلمین که منکر آن شده و آن را با حدیثی از احادیث مزوّره تعارض داشتند، همگی با این
انکار و دفع قرآن کافر و گمراه گردند، و صحیحترین خبري که تحقیق آن از قرآن بدست میآید حدیثی است اجماعی از رسول
من دو چیز براي شما پس از خود بجاي میگذارم، کتاب خدا و عترت خود، اگر دست » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله آنجا که فرموده
بدامن آن دو شوید ص: 528 هرگز پس از من گمراه نخواهید شد، و آن دو تا روزي که در حوض بر من درآیند
من دو چیز گرانبها براي شما » : و همین حدیث با لفظ دیگري هم از آن حضرت در این معنی نقل شده که ،« از هم جدا نمیگردند
مینهم: کتاب خدا و عترت خود؛ أهل بیتم، و آن دو تا وقتی که در حوض بر من وارد شوند از هم جدا نمیشوند، اگر دست بدامن
هر آینه ولیّ و » : پس وقتی ما شواهد این حدیث را در نصّ قرآن یافتیم؛ مانند این آیه « آن دو شوید هرگز گمراه نخواهید شد
سرپرست شما خدا و رسول او و کسانی از أهل ایمان هستند که نماز را بر پاي میدارند و زکات را میپردازند در حالی که رکوع
سپس تمام روایات علما در این آیه متّفق است: فرد مذکور (مؤمی که در حال رکوع زکات داد) أمیر ،« میکنند- مائده: 55
المؤمنین علیه السّلام میباشد، و نقل کردهاند که آن حضرت انگشتري خود را در حال رکوع به صدقه داد، و خداوند در قدردانی
هر که را من مولاي اویم پس » : از او آن آیه را نازل فرمود، سپس در تأیید همین مطلب به این حدیث نبويّ بر میخوریم که فرموده
علیّ » : و این فرمایش رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که ،« علیّ مولاي اوست، خدایا با دوستانش دوستی و با دشمنانش عداوت کن
و این گفتار آن حضرت آنجا که او را بر أهل ،« دین مرا قضا میکند و وعدهام را عملی میسازد، و پس من او خلیفه بر شما است
صفحه 133 از 174
مدینه خلیفه خود ساخته در پاسخ به گفته او- که: اي رسول خدا آیا مرا با زنان و کودکان باقی مینهی!- ص: 529
مگر خشنود نمیشوي که منزلت تو نزد من همچون منزلت هارون نزد موسی باشد جز آنکه پس از من دیگر پیامبري » : 1) فرمود )
پس ما نیز دریافتیم که قرآن به تصدیق این اخبار و روشن شدن این شواهد گواهی داده، پس امّت ملزم به اقرار آن ،« نخواهد بود
شدند چرا که این اخبار موافق با قرآن است، و قرآن نیز با آن احادیث سازگار و موافق میباشد، پس هنگامی که قرآن و اخبار را
هر کدام موافق و مؤیّد و دلیل دیگري یافتیم دیگر اقتداي به این احادیث بر همه فرض و واجب است و جز أهل عناد و فساد به آن
تعدّي و بیاحترامی نمیکند. سپس حضرت هادي علیه السّلام فرمود: و مراد و قصد اصلی ما سخن در باره جبر و تفویض و شرح و
بیان آن دو بود، و نظر ما از آنچه در مقدّمه گفتیم تنها بیان اتّفاق و همراهی قرآن و حدیث بود که هر گاه با هم متّفق باشند دلیل و
راهنماي ما در قصد اصلی ما و نیرویی در بیان مطالبی که میگویم به خواست خدا خواهند بود. فرمود: مسأله جبر و تفویض بنا به
نه جبر است و نه تفویض بلکه امري ما بین » : فرمایش حضرت صادق علیه السّلام در پاسخ به پرسشی که از آن دو شد این بود که
1) یکی پرسید: اي زاده رسول خدا، مراتب آن چگونه است؟ فرمود: شامل سلامتی عقل و ) ص: 530 .« آن دو است
آزادي راه و مهلت کافی، و زاد و توشه پیش از سفر و وسیله تحریک شخص بر انجام کار میباشد. اینها پنج چیز شد، پس اگر
بندهاي فاقد یکی از آنها باشد به نسبت همان کاستی و کمبود تکلیف از او ساقط گردد، و من براي هر یک از این ابواب سهگانه:
جبر و تفویض و منزلتی میان دو منزلت؛ مثالی خواهم زد تا هم معنی آن را به ذهن جوینده حقیقت نزدیک سازد و هم بررسی
نمودن شرح آن را آسان نماید، به گونهاي که هم آیات محکم قرآن تصدیقش نمایند، و هم خردمندان پذیرفته و تأییدش کنند، و
خداي جلیل و عزیز بندگان را مجبور به » : عقیدهاي است که معتقدانش قائلند « جبر » توفیق و عصمت با خدا است. سپس فرمود: امّا
و هر کس عقیدهاش این باشد، خداي را در حکمش به ستم نسبت داده و تکذیب ،« گناه کرده و با این حال آنان را عذاب میکند
این به » : و نیز فرموده «1» « و پروردگار تو به هیچ کس ستم نکند » : کرده است. [و با این عقیده] کلام خدا را ردّ نموده که فرمود
« سزاي آن چیزي است که دستهایت پیش فرستاده و از آن رو که ص: 531 خدا بر بندگان ستمکار نیست- حجّ: 10
همراه با آیات بسیاري در این نمونه، پس هر که گمان کند که مجبور به گناه شده؛ گناه خود را به خدا ارجاع نموده و او را در
عذاب خود منسوب به ظلم و ستم داشته است، و کسی که خدا را ستمکار داند قرآن را دروغ شمرده، و هر که قرآن را تکذیب کند
به اجماع امّت به کفر گرائیده، و مثلی که در این عقیده زده شده همچون مردي است که صاحب غلامی شده که آن نه اختیاري از
خود دارد و نه صاحب چیزي از متاع دنیا است، و اربابش هم میداند، و با علم به این موضوع به او دستور میدهد که به بازار رفته و
جنسی برایش تهیّه کند، ولی بهاي خرید آن جنس را به او نمیدهد، هر چند ارباب؛ خود بدین مطلب واقف است که تمامی اجناس
تحت نظر صاحب آنها بوده و کسی جز با پرداخت قیمت مورد رضایت صاحبش؛ دربرداشت آنها به طمع نیفتد. و ارباب؛ خود را به
عدل و داد وصف نموده و حکیم و غیر ظالم میداند، و غلامش را در صورت نیاوردن این جنس تهدید به کیفر و مجازات نماید،
باري چون آن بنده به بازار رفته تا جنس او را تهیّه کند در مییابد که صاحب جنس جز در مقابل بهایش آن را به وي نمیدهد، و
خود بنده نیز بهاي آن را ندارد، در نتیجه نومید و دست خالی به سوي اربابش بازگردد، و ارباب نیز به خشم آمده و او را مجازات
میکند، در این صورت ص: 532 بر خلاف آنچه از عدل و حکمت و انصاف او نقل شده؛ ستمکار متعدّي مبطل
است، و اگر او را مجازات نکند نفس خود را دروغ شمرده، در این صورت آیا واجب نیست او را مجازات نکند، و کذب و ظلم؛
عدل و حکمت را نفی میکند، خداي تعالی بسی برتر است از آنچه میگویند، برتري بزرگ!!. ( 1) سپس عالم (لقب حضرت
هادي) علیه السّلام پس از کلامی طولانی فرمود: و امّا آن تفویض که امام صادق علیه السّلام آن را باطل ساخته، و معتقدان و
و .« خداوند، اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهایشان ساخته » : پیروانش را خطا کار دانسته این عقیده است که
در این مورد گفتاري دقیق است که جز امامان هدایت یافته علیهم السّلام از آل پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله به غور و دقّت آن نرسند،
صفحه 134 از 174
اگر اختیار بندگان را از سر اهمال به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را [هر چه باشد] » : ایشان علیهم السّلام فرمودهاند
پذیرفته، و بسبب آن مستحقّ ثواب گردند، و در این صورت (حصول خودسري و اهمال) دیگر بر جنایتی که کنند هیچ عقوبتی
و دو معنی از این گفتار برمیآید: یکی اینکه بندگان بر خدا شوریدهاند و بناچار او را مجبور به قبول اختیار توسّط رأي و ،« نباشد
نظرشان ساختهاند که در این ص: 533 صورت- چه نخواهد و چه بخواهد- وهن و سستی خدا لازم آید، و دوم
اینکه خداوند عزّ و جلّ از وادار نمودن آنان به امر و نهی درمانده و عاجز است، از این رو امر و نهی خود را بدیشان سپرده و بر وفق
مرادشان امضاء نموده، آنگاه از وادار نمودن ایشان به خواست خود وامانده، بهمین خاطر اختیار کفر و ایمان را به خودشان
بمانند مردي است که غلامی خریده تا بدو خدمت کند و قائل به مقام سرپرستی او باشد و از دستورات » واگذاشته است، و مثال آن
و فرامین او نیز پیروي نماید، و صاحب غلام مدّعی است که قاهر است و عزیز و حکیم، پس غلامش را امر و نهی میکند، و به او-
در صورت پیروي از دستورش- وعده ثواب بزرگ داده، و نیز در صورت نافرمانیش به کیفر دردناك تهدید کرده باشد، ولی غلام
با خواست اربابش مخالفت کند و از دستورات او تخلّف بورزد، و خلاصه هیچ توجّهی به امر و نهی صاحبش نکرده، بلکه به
خواست خود رفتار نماید، و پیروي قصد خود را میکند [در این حال ارباب هم نتواند وي را وادار به اطاعت از دستورات و خواست
خود کند، در نتیجه اختیار امر و نهی را به خود غلام بسپرد، و به هر آنچه که غلام به خواست خود انجام دهد نه به خواست ارباب
رضایت دهد، باري ارباب غلامش را] مبعوث انجام کاري میکند و غلام در خلاف خواست مولایش بدنبال حاجت دیگري
میرود و از هوایش پیروي نماید، پس زمانی که نزد صاحب خود باز ص: 534 گردد، وي ببیند آنچه آورده خلاف
چیزي است که دستورش داده، پس غلام [در جواب اربابش که چرا از دستورم تخلّف ورزیدي این گونه پاسخ] میگوید: من تکیه
بر اختیار امري نمودم که به من داده بودي، پس در این راه به پیروي از هوي و خواسته خود رفتم، زیرا فرد مختار بلا مانع است زیرا
جمع تفویض و تحظیر محال است. ( 1) سپس آن حضرت علیه السّلام فرمود: بنا بر این هر که پندارد که خداوند پذیرش امر و نهی
خود را به بندگان سپرده و تفویض فرموده با این کار براي حضرت حقّ اثبات عجز نموده و پذیرش هر عملی از خیر و شرّ را بر او
ایجاب کرده و امر و نهی خداوند را باطل کرده است. سپس وجود مبارك حضرت محمّد بن علیّ هادي علیه ال ّ ص لاة و السّلام
فرمود: بتحقیق اعتقاد من این است که خداوند مردم را با قدرت خود آفریده، و نیرویی بدیشان بخشیده تا با آن او را با رعایت امر و
نهی پرستش و اطاعت کنند و خود خداوند این را براي ایشان پسندیده، و آنان را از معصیت خود بازداشته و گناهکاران را نکوهیده
و بر آن مجازات میکند و اختیار در امر و نهی؛ با خدا است، آنچه خواهد انتخاب کرده و بدان فرمان دهد، و از هر آنچه ناپسند
دارد بازداشته و کیفر کند، بجهت همان قدرتی که به بندگان خود داده تا از دستوراتش پیروي؛ و از نافرمانیش اجتناب کنند، زیرا
او خود عدل است و انصاف و حکومت از او است، و حجّت خود را با نمایاندن عذر و ترساندن از عواقب کار تمام کرده، و انتخاب
با او است، هر یک از بندگانش را که بخواهد بر میگزیند، ص: 535 باري محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را برگزید و
وي را با مأموریتهاي خود بسوي مردم فرستاد، و چنانچه اختیار امور خود را به بندگانش تفویض کرده بود مردان قریش امیّۀ بن-
چرا این قرآن » : أبی ال ّ ص لت و أبو مسعود ثقفیّ را انتخاب میکردند چرا که آن دو نزد ایشان از محمّد برتر بودند، براي اینکه گفتند
قصد او از بیان آن دو همان تعریف کلامی بین ،«1» «؟ بر مردي بزرگ (از جهت مال و جاه) از این دو شهر فرو فرستاده نشده است
دو کلام (مرتبه میان دو مرتبه) میباشد که نه جبر است و نه تفویض، و به همین مضمون أمیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ عبایۀ
بن ربعیّ از استطاعت (قدرتی که با آن برپا میایستد و مینشیند و کار انجام میدهد) مطالبی فرمود. ( 1) حضرت فرمود: بگو این
استطاعت و قدرت را تو خود تنها مالک آن هستی یا تو و خدا؟ عبایه ساکت ماند. فرمود: عبایه بگو! گفت: چه بگویم اي أمیر؟
، فرمود: اگر گفته بودي من و خدا، تو را کشته بودم و اگر میگفتی: بدون خدا و تنهائی، باز هم تو را کشته بودم. الاحتجاج، ج 2
1) گفت: پس چه بگویم اي أمیر المؤمنین؟ فرمود: میگوئی: تو مالک آنی به خواست و اجازه خداوندي که غیر تو را ) ص: 536
صفحه 135 از 174
نیز مالک آن میسازد، پس چنانچه اختیارش را بتو بسپرد آن از بخشش او است، و اگر تو را از داشتن آن محروم سازد از آزمون او
است، چرا که او صاحب چیزي است که اختیارت بخشیده و مالک (قادر) بر آنچه توانمندت ساخته است، مگر نشنیدهاي که مردم
از خداوند طلب حول و قوّت میکنند؟ عبایه پرسید: تأویل آن چیست اي أمیر المؤمنین؟ « لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه » چون میگویند
فرمود: یعنی هیچ حرکتی از نافرمانیهاي خدا صورت نگیرد مگر به نگهداري او، و ما را هیچ نیروئی بر طاعت خدا جز به یاري و
کمک او نیست. راوي گوید: عبایه [با شنیدن این سخنان] از جا جسته و دست و پاي آن حضرت را غرق بوسه ساخت!. سپس
و بیشکّ شما را بیازمائیم تا » : حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام با ذکر شواهدي از کتاب خدا قرآن- که در پی میآید- مانند
و افرادي ] » : و آیه ،« مجاهدان و صابران شما را معلوم کنیم و خبرهاي شما (اعمالتان) را بیازمائیم- محمّد صلّی اللَّه علیه و آله: 31
آیا مردم ] » : و آیه ،« که آیات ما را دروغ شمرند] اندك اندك از جایی که ندانند گرفتارشان خواهیم ساخت- اعراف: 182
و آیه: ،« پنداشتهاند] همین که گویند ایمان آوردیم آنان را وامینهیم و آزموده ص: 537 نمیشوند؟!- عنکبوت: 2
ما قوم تو را پس از تو آزمودیم و » : و در خطاب به حضرت موسی علیه السّلام که ،« و هر آینه ما سلیمان را آزمودیم- ص: 34 »
و آیه: ،« پروردگارا] این نیست مگر امتحان تو- اعراف: 154 ] » : و کلام موسی که گفت ،« سامريّ گمراهشان ساخت- طه: 85
سپس شما را از آنان واگردانید گردانید تا شما را بیازماید- آل » : و ،« میخواهد شما را در آنچه به شما داده بیازماید- مائده: 48 »
تا شما را بیازماید که کدام یک » : و آیه ،« ما آنان را بیازمودیم چنان که صاحبان آن بوستان را آزمودیم- قلم: 17 » : و ،« عمران: 152
و اگر » : و آیه ،« و آنگاه که إبراهیم را پروردگار وي به اموري چند بیازمود- بقره: 124 » : و آیه ،« از شما نیکوکارتر است- ملک: 2
،« خدا میخواست از کافران انتقام میکشید و لیکن خواست تا برخی از شما را به برخی بیازماید- محمّد صلّی اللَّه علیه و آله: 4
فرمود که تمام آنها به معناي اختبار و آزمون در کتاب خدا آمده است. ( 1) سپس آن حضرت علیه السّلام فرمود: پس اگر بگویند:
و مانند آنها « خدا هر کس را که خواهد راه نماید و هر کس را خواهد گمراه سازد- نحل: 93 » : حجّت و دلیل در این کلام الهی که
چیست؟ گوئیم: تفسیر این آیات همگی بر دو معنا است، امّا معناي نخست: که قدرت او را اعلام میدارد، یعنی: او به هدایت و
گمراهی هر کس که خواهد قادر و توانا است، پس ص: 538 هر گاه با قدرت خود آنان را وادار بر یکی از آن دو
کند نه ثواب برند و نه عقاب کشند، بهمان ترتیبی که در نامه شرح دادیم، و معناي دیگر این است که مراد از هدایت خداوند
و امّا قوم ثمود (قوم صالح)، آنان را راه نمودیم (یعنی راهنمایی کردیم)، ولی کوري (گمراهی) را بر » : راهنمایی او است، مانند آیه
و این طور نیست که هر آیه متشابه و مبهمی بتواند بر آیاتی محکم که مأمور به تحصیل و تقلید ،« رهیابی برگزیدند- فصّلت: 17
او کسی است که کتاب را بر تو نازل ساخت، برخی از آیات آن محکماند، » : آنهائیم حجّت و دلیل باشد، و بنا به گفته خود قرآن
که آنها مادر و اصل کتاباند و برخی دیگر متشابهند، امّا آنان که در دلشان کژي (انحراف از راه راست) است آنچه را متشابه
پس بندگان مرا مژده ده. آنان که سخن » : و نیز فرموده ،« است پی میگیرند براي فتنهجوئی و در جستن تأویل است- آل عمران: 7
(1) .« را میشنوند و بهترین آن را پیروي میکنند اینانند کسانی که خدا راهشان نموده، و ایشانند خردمندان- زمر: 18 و 17
امیدوارم خداوند ما و شما را به همان که موجب دوستی و رضایت خود اوست موفّق فرماید، و به کرامت و تقرّب نزدیک فرماید، و
بدان چه براي ما و شما خیر و باقی است هدایت نماید، زیرا تنها اوست که هر چه بخواهد کننده است، حکیم است و جواد است و
329 - أبو عبد اللَّه زیاديّ گوید: زمانی که متوکّل؛ خلیفه عبّاسی مسموم شده بود براي خدا نذر (1) مجید. ص: 539
تصدّق دهد، باري وقتی بهبودي و سلامت خود را بازیافت نظر فقها را « کثیر » کرد در صورتی که خداوند او را شفا بخشد به مالی
« صد هزار درهم » و برخی « ده هزار درهم » : و برخی « هزار درهم » پرسید، آنان به اختلاف افتاده برخی آن را « مال کثیر » در مورد
تشخیص داد. حسن حاجب و پردهدار متوکّل به او گفت: اي أمیر المؤمنین اگر پاسخ صحیح آن را از مردي میان مردم برایت بیاورم
به من چه خواهی داد؟ متوکّل گفت: ده هزار درهم، و گر نه خودم تو را صد ضربه شلاق خواهم زد. گفت: پذیرفتم، پس نزد امام
صفحه 136 از 174
هادي علیه السّلام رفته و از آن حضرت آن مسأله را پرسید. حضرت فرمود: به او بگو هشتاد درهم تصدّق دهد. او نیز نزد متوکّل
بازگشته و همان را به او خبر داد، متوکّل گفت: از او علّت آن را بپرس؟ پس باز نزد آن حضرت بازگشته و علّت را جویا شد، امام
بیشکّ خداوند شما را در میادینی کثیر الاحتجاج، » : علیه السّلام فرمود: خداوند عزّ و جلّ به پیامبر خود صلّی اللَّه علیه و آله فرموده
و ما میادین نبرد آن حضرت را شمردیم و آنها به هشتاد رسید. حاجب نیز نزد متوکّل برگشته ،« ج 2، ص: 540 یاري کرد- توبه: 25
330 - جعفر بن رزق اللَّه گوید: مردي نصرانی که ( و او را با خبر ساخت و متوکّل خوشحال شده و به او ده هزار درهم عطا کرد. ( 1
با زنی مسلمان مرتکب زنا شده بود را نزد متوکّل آوردند، و بمحض اجراي حدّ مسلمان شد. یحیی بن أکثم گفت: ایمان او شرك
و کردارش را از میان برد، و دیگري گفت: هر سه حدّ بر او جاري میشود، و دیگري گفت: با او چنین و چنان شود. با دیدن این
اختلاف متوکّل دستور داد طیّ ارسال نامهاي به امام هادي علیه السّلام از او در این زمینه کسب تکلیف کنند. آن حضرت علیه
السّلام به محض خواندن نامه این گونه نگاشت: آنقدر شلّاق میخورد تا بمیرد. یحیی بن أکثم و باقی فقهاي عسکر منکر این فتوي
شده و گفتند: اي أمیر المؤمنین، علّت را از او بپرس، زیرا نه آیهاي بدان سخن گفته و نه سنّتی بدان عمل نموده است. الاحتجاج،
ج 2، ص: 541 پس نامهاي بدین مضمون به آن حضرت نگاشت: فقها منکر این فتوا شده و گفتند: نه آیهاي بدان سخن گفته و نه
سنّتی بدان عمل نموده است، پس براي ما بیان فرما که چرا ضربت شلّاق تا حدّ مرگ را براي او واجب ساختی؟ پس آن حضرت
پس چون عذاب سخت ما را دیدند گفتند: به خداي یگانه » : علیه السّلام در نامه این مطلب را نگاشت که: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
ایمان آوردیم و بدان چه شرك میآوردیم کافر شدیم. پس ایمانشان آنگاه که عذاب ما را دیدند آنان را سود نبخشید- غافر: 45 و
331 - یحیی بن أکثم از عالم أهل بیت امام هادي علیه السّلام ( پس متوکّل امر کرد آن مجرم نصرانی را آنقدر زدند تا مرد. ( 1 .«44
و اگر هر چه درخت در زمین است قلم، و دریا مرکّب گردد] و هفت دریاي دیگر پس از آن ] » : پرسید: در این آیه کریمه
و « چشمه کبریت » : نام آن هفت دریا چیست؟ حضرت فرمود: آنها عبارتند از « بیفزایندش، کلمات خدا پایان نیابد- لقمان: 27
و مائیم ،« چشمه باحروان » و « چشمه آب گرم افریقا » و « چشمه آب گرم ماسیدان » و « چشمه طبریّه » و « چشمه برهوت » و « چشمه یمن »
332 - امام حسن عسکريّ علیه السّلام (1) آن کلمات خدا که [پایان نپذیریم و] فضائلمان درك نگردد. ص: 542
گوید: خبر به امام هادي علیه السّلام رسید که یکی از فقهاي شیعه در بحث با فردي ناصبی او را با حجّت خود مجاب ساخته بطوري
که رسوایی او را آشکار نموده است، پس روزي آن فقیه شیعی بر حضرت هادي علیه السّلام وارد شد و در آن مجلس تشکی
بزرگ پهن شده بود و او خارج از آن نشسته بود، و نزد آن حضرت مردمی بسیار از جماعت علویان و بنی هاشم گرد آمده بودند،
امام علیه السّلام آن فقیه شیعی را پیوسته دعوت با بالا رفتن نمود تا اینکه بر روي آن تشک بزرگ نشانده و رو بجانب او کرد، این
عمل بر اشراف حاضر در مجلس گران آمد، علویّان هیچ نگفتند ولی شیخ هاشمیّون رو بحضرت کرده گفت: اي زاده رسول خدا،
این گونه فردي عامی را بر سادات بنی هاشم از اولاد أبو طالب و هاشم ترجیح میدهی؟! حضرت فرمود: مبادا مشمول افرادي شوید
آیا به کسانی که از کتاب (تورات) بهرهاي بدادندشان ننگریستی که چون به کتاب خدا خوانده » : که خداوند در بارهاشان فرموده
آیا به حکم !« شوند تا میانشان داوري کند، گروهی از آنان پشت میکنند در حالی که [از حکم خدا] روبگردانند؟- آل عمران: 23
اي کسانی که ایمان آوردهاید، » : 1) فرمود: مگر خداوند نمیفرماید ) قرآن تن میدهید؟ گفتند: آري. ص: 543
چون شما را گویند که در مجلسها (مجالسی که با پیامبر دارید یا همه مجالس ذکر) جاي بگشایید (براي برادرانتان) پس جاي
بگشائید، تا خداي شما را جاي بگشاید (در بهشت) و چون شما را گویند که برخیزید برخیزید، که خدا کسانی از شما را که ایمان
و براي دانشمند مؤمن جز ترفیع بر مؤمن غیر ،« آوردهاند [به پایهاي] و کسانی را که دانش داده شدهاند به پایهها بالا برد- مجادله: 11
خدا » : عالم رضایت نداده، همچنان که براي مؤمن جز ترفیع بر غیر مؤمن رضایت نداده، بمن بگویید بدانم که آیا خداوند فرموده
یا اینکه فرموده: خدا کسانی از شما را که « کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که دانش داده شدهاند به پایهها بالا برد
صفحه 137 از 174
آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابر » : مگر خداوند خود نفرموده !؟«1» داراي شرافت نسب هستند به پایهها بالا برد
پس چگونه منکر این ترفیع من نسبت به این مرد؛ که خدا او را بالا برده، شدهاید؟ بتحقیق شکست آن فلان فرد !؟« میباشند- زمر: 9
ناصبی با دلائل الهی که خداوند فقط به او تعلیم داده از هر شرفی در نسب بالاتر است. ص: 544 عبّاسی گفت: اي
زاده رسول خدا، شما کسی را بر ما شرافت دادي که در نسب؛ در پایه و مکان ما نیست، حال اینکه تفضیل شرف نسبی از آغاز
بود و « تیمی » اسلام تا کنون پیوسته متداول بوده است. حضرت فرمود: سبحان اللَّه! مگر عبّاس با أبو بکر بیعت نکرد در حالی که او
مگر عبد اللَّه بن عبّاس گماشته عمر بن خطّاب نشد با اینکه او هاشمی پدر خلفاي عبّاسی بود و عمر از قبیله عدي؟ ؟« هاشمی » عبّاس
و چرا عمر افراد دور از قریش را در شوراي خلافت داخل کرد ولی از عبّاس صرف نظر نمود؟ اگر عمل ما مبنی بر ترفیع غیر
هاشمی بر هاشمی منکر و غریب بوده پس شما باید منکر عمل عبّاس در بیعت أبو بکر شده و بر عبد اللَّه بن عبّاس در خدمت به
عمر پس از بیعت با او خرده گیرید، اگر آن جایز بوده پس این هم جایز است،- با این فرمایشاتی که بر زبان آن حضرت جاري
333 - و نقل است که حضرت هادي علیه السّلام فرموده: اگر در پس ( شد- مانند این بود که سنگ در گلوي هاشمی فرو رفته!!. ( 1
غیبت امام قائم علیه السّلام علمائی نبودند که داعی بسوي او بوده و اشاره به او کنند، و با براهین الهی از او دفاع نمایند، الاحتجاج،
ج 2، ص: 545 و بندگان مستضعف خدا را از دام ابلیس و اعوانش برهانند، و از بند نواصب (دشمنان اهل بیت) رهایی بخشند، همه
مردم از دین خدا دست کشیده و مرتدّ میشدند، لکن علماء کسانی هستند که زمام قلوب شیعیان ضعیف ما را در دست داشته و
مهار میکنند، همچون ناخداي کشتی که سکّان آن را در دست دارد. این گروه همان شخصیتهاي برتر و افضل در نزد خداوند با
عزّت و جلال میباشند. ص: 546
« در انواع علوم دینی » « احتجاج امام